یکی از اساتید برجسته معقول و منقول حوزه علمیه مشهد در موضوع تبلیغ و بایسته های حوزه سخنان مهمی را ایراد کرد .
به گزارش پایگاه اطلاع رسانی بصیرت ، حجت الاسلام والمسلمین حسینی آملی از اساتید برجسته فلسفه و فقه و اصول حوزه علمیه مشهد در گفتگوی اختصاصی با پایگاه رسالات به تشریح ویژگی ها و شرایط یک مبلغ ، تبلیغ اسلامی و آسیب هایی که مبلغان را تهدید می کند ، پرداخت و گفت : اکنون حوزه دچار گرفتاریهایی از جمله : کاغذ بازی، تشریفات، عناوین و مدارک و... شده است که سالیان زیادی ، دانشگاهها به آن مبتلا بودند .
متن این گفتگو بدین شرخ است:
رسالات: پرسشی که در ابتدای گفت و گو، مطرح میشود این است که به عقیده جنابعالی، تبلیغ در اسلام دارای چه مفهومی است؟
بسم الله الرحمن الرحیم و به نستعین.
إنه خیر ناصر و معین.
و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین و لعنهالله علی اعدائهم أجمعین
در ابتدا، از شما تشکر میکنم که در جهت گردآوری آرا و نظرات مختلف درباره مسئله تبلیغ - که از اهم مسائل اسلامی و از مسائل روز نیز میباشد - تلاش میکنید.
«تبلیغ» مصدر باب تفعیل است و در لغت، کلامی را بلیغ میگویند که رسا باشد و به نحو احسن به مخاطب، رسانده شود، زیرا کلام وسیله انتقال معنا به مخاطب است. به عبارت دیگر، از زمانی که انسان به عنایت حق تبارک و تعالی، دارای نعمت بیان شد، الفاظ، فانی در معنا، وسیله و ابزار برای انتقال معنا، محسوب میشوند، بطوری که هنگام سخن گفتن، الفاظ مورد توجه انسان نیست، بلکه معانی، مقصود اصلی گوینده و شنونده را تشکیل میدهند. در نهایت، هنگامی که انسان، کلام و یا لفظی را به کار میبرد، اولاً و بالذات، متکلم لفظ را ایجاد میکند (وجود لفظ) و ثانیاً و بالعرض وجود معنا حاصل میشود. بنابراین، معانی به وسیله الفاظ ایجاد میشود لذا وجود تبعی دارند و الفاظ فانی در معانی هستند، چنان فنایی که وقتی لفظی را میشنوید، در حقیقت به لفظ توجه ندارید و تمام توجه شما به معنا خواهد بود. در لغت عرب، کلام بلیغ، کلامی است که رسانندهی کلام به مخاطب کما هو حقّه است، بنابراین بر انسان الفاظی (در باب علوم یا غیر علوم) که به کار میبرد، معنای مورد نظر گوینده را به طور کامل به مخاطب نرساند، کلام او بلیغ نمی باشد.
با توجه به نکتهای که گفته شد، اجمالاً معنای تبلیغ نیز روشن میگردد. مبلغ به فردی گفته میشود که بتواند معانی مقصود خودش را با عباراتی رسا (کلماتی که رسانندهی آن معانی مقصود است) به مخاطب برساند، این کلام صادره از شخص مبلغ را، کلام بلیغ نامند. پس خطیبی بلیغ است که قادر باشد معانی مد نظر خود را به نحو احسن به شنوندگان برساند، و در غیر این صورت، گویندهای بیش نیست و دیگر متکلم بلیغ به او اطلاق نمیشود. به عبارت دیگر، هر مبلغی متکلم است ولی هر متکلمی مبلغ نیست. متکلمی، مبلغ نامیده میشود که بتواند معانی متناسب با مقصودش خویش را به وسیله الفاظ گویا با توجه به مقتضیات حال، چه از جهت فصاحت و چه از جهت بلاغت، به دیگران برساند و اگر این چنین نبود، گوینده و کلام، هر دو از اتصاف به صفت تبلیغ محروم خواهند بود.
رسالات: فرمودید الفاظ، فانی در معانی هستند و در واقع انتقال دهندهی معنا میباشند. حال سؤال این است که الفاظ، در واقع انتقال دهندهی معنا هستند یا ایجاد کنندهی آن؟ به تعبیر دقیق تر، زمانی که لفظی را بیان میکنیم، معنا به ذهن مخاطب، منتقل میگردد یا معنا ایجاد میشود؟
قطعاً، بحث ما مربوطه وضع در الفاظ موجوده است نه الفاظ مبهمه. بعد از آنکه هر لفظی برای معنایی وضع شد، در صورتی که گوینده و شنونده، هر دو نسبت به آن وضع آگاهی داشته باشند، در واقع گوینده میخواهد معنا را به شنونده منتقل نماید، لذا به مجرد اینکه لفظ شنیده میشود، مخاطب معنا را میفهمد. انتقال معنا نیز از طرق مختلف امکانپذیر است، گاهی به وسیله کتابت است، گاه اشاره و یا نصب علامتی میباشد، اما بهترین و رایجترین راه، کلام و تکلم است.
رسالات: پس در حقیقت، الفاظ توسط متکلم و گوینده ایجاد میشوند و شنونده در اینجا نقش ندارد. تنها زمانی که لفظی شنیده میشود، معنا به تبع وجود لفظ به ذهن شنونده منتقل میگردد لذا در ابتدای امر و به طور مستقیم، معنا در ذهن شنونده ایجاد نمیگردد و وجود معنا، تبعی است.
بله، یعنی وجود لفظ اولاً و بالذات و وجود المعنی ثانیا و بالعرض.
رسالات: در واقع، پس متکلم، لفظ را که بیان میکند قصد انتقال معنایی را دارد؛ اما چون مخاطب، معنا را میداند، آن معنا در ذهنش ایجاد خواهد شد.
البته اگر معنا را نداند، این معنا ایجاد نخواهد شد، این بیان کلی است و لکن چون تبلیغ اسلامی مورد بحث است، این ویژگی (اسلامی بودن) ، دایره تبلیغ اسلامی را از مطلق تبلیغ و مبلّغ اسلامی را از مطلق مبلّغ، جدا میکند و به تعبیر دیگر، مبلغ عبارت است از هر متکلمی که با کلام بلیغ، معانی مقصوده را به شنوندگان انتقال دهد. اما، مبلغ اسلامی، مبلغی است که بتواند معارف اسلامی یا اسلام به معنای عام کلمه را تبلیغ کند، معارف اسلامی شامل بخشی از عبادات، اعتقادات، فروعات دینی، مباحث مربوط به مبدأ و معاد، معرفت نسبت به نفس، معرفت نسبت به حقایق عالم، تمام مباحث اعم از اصول اسلامی یا فروع اسلامی میشود. دایرهی تبلیغ یک مبلغ اسلامی به اندازهای است که وی نسبت به دستورات اسلامی و به هر حال حقیقت اسلام، احاطه دارد، چون اسلام، دینی جامع و کامل است که هم بُعد مبدأ شناسی را فرا میگیرد و هم معاد شناسی را، البته مبدأ و معاد در حقیقت، یک چیز است و نیز بُعد مسائل مربوط به فقه را در بر میگیرد که احکام و تکالیف کردار و اعمال انسان در این دنیا است. حال اگر فردی نسبت به هر دو جنبه آگاه باشد، مبلغ اسلامی علی الاطلاق است ، اما اگر کسی فقط صرف و نحو بداند، این فرد، مبلغ اسلام نیست، بلکه مبلغ صرف و نحو است و یا اگر فردی تنها مسئله شرعی بداند، به چنین شخصی، مبلغ احکام شرعی اطلاق میشود، نه مبلغ اسلام، همچنین اگر کسی فقط اعتقادات را بلد باشد، اما نسبت به احکام بیگانه باشد چنین شخصی فقط مبلغ اعتقادات است. بنابراین زمانی مبلغ، مبلغ اسلام است که جامع این امور باشد، یعنی اسلام را به معنای عام کلمه بداند که شامل تمام جوانب مختلف در بعد احکام، سیاست و معاملات و عبادات، در بعد اعتقادات، شناخت مبدأ و معاد میباشد. لذا، کاملترین و جامعترین مبلغ در مرتبه اولی، انبیای الهی هستند؛ در مرتبه بعد، ورثهی آنها هستند و سپس الاقرب فالاقرب تا اینکه به نازلترین مرتبه میرسد. پس هر قدر دایرهی علم و ادراک شخصی نسبت به آموزههای دینی، بیشتر باشد، در صدق مبلغ اسلامی به آن فرد، مصداق تام تر است. یعنی در حقیقت، به اصطلاح فلسفی، مبلّغ مقول به تشکیک است. برای مبلّغ، مراتبی وجود دارد، کما اینکه تبلیغ هم مقول به تشکیک است و مراتبی برای تبلیغ وجود دارد که در حقیقت مبلّغ، مراتب تبلیغ را تعیین میکند که این تبلیغ در چه مرحلهای قرار دارد.
رسالات: چه مواردی در بحث محتوای تبلیغ بایستی مورد توجه قرار گیرد؟
اگر تبلیغ، تبلیغ اسلام است، خود قید «اسلامیت» محدودهی محتوای تبلیغ را مشخص مینماید. در واقع، عناصر تشکیل دهنده تبلیغ صحیح و کامل، سه چیز است: 1- مبلغ 2- افرادی که باید به آنها تبلیغ شود؛ 3- چیزهایی که به عنوان متعلق تبلیغ قرار میگیرند. چون تبلیغ، تبلیغ اسلامی است، متعلق تبلیغ (محتوای تبلیغ) باید در مرتبه اولی مباحث اعتقادی (اعتقادات) باشد. در مرتبهی دوم، احکام قرار میگیرد که عبارتند از: مباحث عبادی، مباحث معاملات، و نیز سیاسات که در مطالعات بالمعنی الاعم، اخلاق هم وجود دارد. اگر شخص مبلغ جهات چندگانهی مذکور را دارا باشد و این محتوا را به مخاطبین خود برساند، تبلیغ وی رسا خواهد بود؛ و الا این مقصود حاصل نمیشود. از طرفی، به دلیل اینکه همگان واجد این معنا نیستند که مبلغ اسلام یعنی جامع جمیع جهات اسلام باشند و کمتر فردی به این شکل یافت میشود، باید امر تبلیغ تخصصی گردد؛ به بیان روشن تر، گروهی از افراد، مبلغ احکام باشند، گروهی مبلغ اعتقادات باشند همانطور که علوم، تخصصی میشوند، مبلغ هم باید تخصصی شود. مثلاً باید مشخص باشد که شخص مسئله گو، فقط مبلغ احکام است؛ یا مبلغ مسائل سیاسی (سیاسات اسلامی) باید کسی باشد که بتواند سیاسات اسلامی را از متون و منابع اصیل اسلامی- چنانچه در حد یک مجتهد نیست- لااقل استنباط نماید. به عبارتی بتواند در آن مسائل متجزی باشد و قدرت برداشت داشته باشد تا به دیگران منتقل نماید.
در بعد اعتقادات نیز شخص باید در مباحث اعتقادی به مرحلهی اجتهاد رسیده باشد تا صاحب رأی و نظر شود و در نهایت انتقال دهد. حال، اگر شخصی واجد همه این جهات چندگانه بود، که بهتر و کاملتر خواهد بود.
رسالات: حضرتعالی فرمودید: تبلیغ باید تخصصی شود، از طرفی مبلغ باید کامل باشد، بطوری که احکام (در اصول و در فروع) را بداند. با این فرض، چطور این دو مورد با هم قابل جمع هستند و آیا با هم منافاتی ندارند؟
الآن متأسفانه، به دلیل اینکه از طرفی مراکز علمی ما بسیار تنزل پیدا کرده که بنده در تاریخ این مرحله از تنزل را تقریباً سراغ ندارم و از طرف دیگر با این وضعی که در پیش رو است، حوزه؛ دچار گرفتاریهایی شده است که سالیان زیادی، دانشگاهها مبتلا بودند؛ از جمله: کاغذ بازی، تشریفات، عناوین و مدارک و... این معضلات، مراکز علمی را چنان افت و تنزل داده که متأسفانه در حوزهها، کمتر حاضرند، بیشتر از آنچه که برای اخذ مدرک لازم است، به دنبال تحقیق بروند و تنها به اخذ یک مدرک و یا عنوان اکتفا میکنند؛ بعضی هم به جایی رسیدهاند که تعابیر و عناوین در حوزه، خیلی به مذاق آنها خوش نمیآیند، مقهور عناوینی مثل دکتر و غیره شدهاند. در این صورت با توجه به وضعیت موجود، چارهای نیست جز اینکه بگوئیم تبلیغ باید تخصصی شود؛ و بکار بردن این تعبیر، معنایش این نیست که علمای سابق و بزرگان مادر گذشته، متخصص نبودند، بلکه گذشتگان به جهت اینکه در باب درس و بحث، زحمت زیادی میکشیدند و هدف آنها نیز عمده تقرب الی الله بود، مثل استاد بزرگوار سید جلالالدین آشتیانی. این بزرگواران واقعاً عاشق معارف بودند، به دستورات دین عشق میورزیدند، و تا این معنا حاصل نگردد، شخص کامل نمیشود. پس اگر آن معنا- جامع جمیع جهات بودن- مد نظر باشد که در این دوران، مصادیق خیلی کمی پیدا میکند، شاید در هر عصری چند نفر باشند. البته در گذشته بیشتر بودند، الآن خیلی کم دیده میشود که شخص جمیع علوم معقول و منقول را بداند و بعد هم در مقام تبلیغ برآید. به عنوان شاهد، خوب است به قضیهای اشاره کنم. در اصفهان، مرحوم نراقی اول، حدود ۳۰ سال شاگرد مرحوم آخوند نوری بود. ایشان به قدری به درس و بحث علاقمند بود که به هیچ وجه نامههایی را که از نراق میآمد، نگاه نمیکرد و تمام نامهها را زیر یک فرش میگذاشت، جهتش این بود که مبادا این نامهها، موجب حواس پرتی شود. تا زمانی که پدر ایشان به رحمت خدا از دنیا میرود (در حقیقت مقتول واقع میشود، چون در آن منطقه حاکم وجود داشته است) خلاصه متوجه شدند که ایشان از این حادثه بی خبر است؛ به استاد وی، موضوع را خبر دادند؛ و از استاد خواستند که به نحوی مطلب را به ایشان اطلاع دهد. هنگامی که مرحوم نراقی مطلع شد، به نراق رفت و البته ۳ روز بیشتر در آنجا نماند و دوباره برگشت. خود این بزرگوار، منبر میرفت، منبری که در واقع، الگویی برای منبرهای امروز ماست. بعضی از منابر ایشان تقریباً یادداشت شده است؛ سراسر خطبهای که ایشان میخواند، مطالب معرفتی میباشد، سپس مانند دیگر منبریها، وارد مسائل اخلاقی میشود و بعد گریز میزند و مصیبت و در نهایت روضه میخواند. در حقیقت یک حکیم جامع معقول و منقول که منبری نیز در زمان خودشان بودهاند. خوب چنین اشخاصی منبر میرفتند. ولی الآن مشاهده میشود، بعضی مبلغین در بعد معارف و غیر آن، تنها به روزنامه و چند مجله اکتفا میکنند و بعد از آن، به منبر میروند. یا از اینترنت کمک می گیرند که خیلی کارها را راحت و سهلالوصول نموده است. شخص، کلمهای را جستجو میکند، بعد میبیند که ۳۰ عدد منبع برای آن ذکر شده است، میگوید ۳۰ منبع را نگاه نموده است؛ اما تمام آنها را که تخصصی بررسی نکرده است؛ به فهرست مراجعه کرده و مطلب را آورده است. بنابراین به دلیل ضعفی که وجود دارد، بحث تبلیغ باید تخصصی شود. به عبارتی دیگر چون همت کم است، خوب است، برخی از افراد فقط به دنبال بیان احکام بروند و عدهای دیگر مباحث اعتقادات را بیان کنند. متأسفانه اکنون اعتقادات اصلاً مطرح نیست و تبلیغ در نقل چند مورد حکایت و داستان خلاصه شده است، بعد هم بر سر و سینه بزنند و در آخر هم مجلس را تمام کنند که افراد به مجالس جذب شوند؛ و حال آنکه این روش اشتباه است. در قدیمالایام، ماههای محرم و صفر و یا ماه مبارک رمضان، فرصتهایی بود که علمای ما از آن برای انتقال تمام معارف دینی بهره میجستند. البته در کنار این مسئله، روضه و ذکر مصائب اهل بیت (سلام الله علیهم اجمعین) هم بود. به طور یقین این مطلب هم کاملاً باید به همان سبک سنتی سابق محفوظ باشد؛ اما نه به شکلی که ما از اعتقادات دور بمانیم؛ از بیان مسائل احکام و اخلاق دور بمانیم. آن مطالب هم باید بیان گردد، این مسائل هم باید ذکر شود.
رسالات: با توجه به این مطالب، حضرتعالی چه تفاوتهایی بین تبلیغ و دعوت میبینید؟
بین این دو مطلب، نسبت عموم من وجه است. به عبارتی ممکن است هم تبلیغ باشد و هم دعوت؛ ممکن است تبلیغ باشد ولی دعوت نباشد و یا بالعکس، دعوت باشد ولی تبلیغ نباشد. با ذکر مثال، این مطلب روشن تر میشود. اگر مطالبی ضمن اینکه رساست و محتوای قابل دارد، توسط الفاظ خوب و رساننده به شنونده منتقل شود و در عین حال دعوت نیز باشد؛ بطوری که در محتوای امری که تبلیغ میکند، مسائل مربوط به دعوت افراد به راه صحیح و اجتناب آنها از راه باطل وجود داشته باشد، در واقع بین هر دو موضوع (تبلیغ و دعوت) جمع نموده است.
اما اگر شخص، در عمل دیگری را دعوت کند، مثلاً با کلام غیر بلیغ و نارسا، مطلب را برساند، در اینجا تبلیغ صورت نگرفته ولی دعوت، انجام گرفته است. حالت دیگر هم این است که فرد تنها به بیان حکایات یا مباحث اعتقادی بپردازد که در این فرض، تنها تبلیغ صورت پذیرفته است نه دعوت؛ گرچه نتیجهی بعضی از این موارد، دعوت خواهد بود.
رسالات: با توجه به مسائلی که بیان شد، آیا میتوان گفت دعوت، یک نوع تبلیغ اصل دین است؟ به عنوان مثال، اگر تلاش شود، فردی به دین اسلام بگرود، در اینجا گفته خواهد شد که آیا تبلیغی برای دین اسلام صورت پذیرفته یا اینکه آن فرد به دین اسلام دعوت شده است؟ و یا اصلاً تبلیغ بیشتر در جزئیات اسلام یعنی همان مباحث اصول و فروعش مطرح است؟
گاهی هر دو مطلب وجود دارد. دعوت یعنی «خواندن طرف» در آیهی شریفه آمده است: «داعیاً الی الله و سراجاً منیراً». عبارت «داعیاً الی الله» به معنای این است که فرد دعوت به حق کند. پس ممکن است بعد از قبول اسلام، نیز دوباره دعوت کند. یا مثلاً در روایتی از حضرت صادق(ع) وارد شده است: «کونوا دعاه الناس به غیر السنتکم» در اینجا، «کونوا دعاه الناس» خطاب به مؤمنین است، به عبارت دیگر افرادی که اصل را پذیرفتهاند. پس هم میتوان نسبت به اصل دعوت نمود؛ هم نسبت به فرع. بنابراین هر تبلیغی دعوت نیست، کما اینکه هر دعوتی هم تبلیغ نیست. و ممکن است که دعوت همراه با تبلیغ باشد. همان که در ابتدا عرض شد، عموم من وجه میشود.
رسالات: مرز بین تبلیغ و امر به معروف و نهی از منکر در چیست؟
اگر امر به معروف و نهی از منکر، از طریق کلام باشد، یکی از جزئیات و مصادیق تبلیغ محسوب میشود؛ و اگر کلام دخیل نباشد، دیگر با بحث تبلیغ ارتباطی نخواهد داشت. مگر اینکه محدودهی تبلیغ را به این شکل توسعه دهیم: تبلیغ لفظی و تبلیغ عملی. در این صورت نسبت به تبلیغ، جزئی میشود.
رسالات: به اعتقاد حضرتعالی، چه عناصری باید در یک تبلیغ کارآمد، وجود داشته باشند؟
همان گونه که گفته شد، عنصر تبلیغ از سه رکن اساسی تشکیل میشود: تبلیغ کننده، تبلیغ شونده، و آنچه که به دیگران تبلیغ میشود. حال اگر شخص بخواهد، تبلیغ اش موثر واقع شود، باید به آنچه که میخواهد به مخاطب برساند، معتقد باشد؛ فاقد شیء معطی شیء نمیشود. در واقع، ثمرهی تبلیغ، تأثیر در شنونده است. اگر انسان، کلام را به مخاطب برساند و لکن تأثیری که مورد هدف گوینده است، بر شخص مترتب نشود، گرچه او تبلیغ کرده است، اما به هدف نرسیده است. تبلیغ کارآمد، به معنای تبلیغ موثر است. تبلیغ موثر این است که در ابتدای امر، خود مبلغ باید متأثر شده باشد تا بعد از آن بتواند موثر باشد. در حقیقت، مبلغ باید از حق تبارک و تعالی متأثر شده باشد و به کلماتی که بر زبان جاری میسازد، معتقد باشد؛ و چنانچه وی به مطالبی که به دیگران منتقل مینماید، علماً نرسیده باشد و در مقام عمل نیز برنیاید، از این چنین مبلغی، انتظار تأثیر نمیرود. چقدر خوب است که در احوالات بزرگان تأملی داشته باشیم. به عنوان نمونه، حالات حاج میرزا حبیب شهیدی (ره) را ملاحظه بفرمایید. ایشان خیلی آرام، بدون هیاهو و سرو صدا، منبر میرفتند. نوعاً پای منبر ایشان یک یا دو نفر از افرادی که اهل خلاف شرع بودند، منقلب و متأثر میشدند و در نهایت توبه میکردند؛ چون خود گوینده مطالبی را که بیان میکرد، باور داشت. نمونه دیگر، بیانات حضرت امام (ره) میباشد. وقتی میفرمودند: «اعتماد به خدا داشته باشید، اگر اعتماد به خداوند تبارک و تعالی داشتید از هیچ احدی و چیزی نباید بترسید» به جهت اینکه خود ایشان، این مطلب را باور داشت، زمانی که آن را بیان میفرمود، واقعاً خوف از دل افراد میرفت، در آن لحظات حساس دوران جنگ و اول پیروزی انقلاب که خیلی از افرادی که در متن جریانات و اوضاع بودند، واقعاً وحشت داشتند که چه خواهد شد، ایشان بسیار آرام بودند! جهت آرامش این بود که خود ایشان در واقع به این معنا رسیده بودند، لذا سخن این چنین گویندهای به دیگران آرامش میدهد... سمن بویان غبار غم چو بنشیند، بنشاند! در حقیقت، این بزرگواران از دل افراد، غبار میزدایند. این بزرگان متذکر حق تبارک و تعالی هستند، آرامش از ناحیهی حق دارند، قهراً آرامش را به دیگران هم منتقل مینمایند. کلامشان هم این چنین است که آرام کننده دیگران است. اگر مبلغ واقعاً مبلغ از حق تعالی باشد، آثار ظهور کلام حق باید در شنونده ظاهر شود؛ و باید آثار صفات و فعل حقتعالی را انتقال دهد. قبلاً ذکر شد که انبیاء، در صدر ساقهی اهل تبلیغ قرار دارند و حضرت ختمی مرتبت (صلوات الله علیه و آله) به عنوان مبلغ در قرآن معرفی شده است: «یا ایها الرسول بلغ ما انزل الیک» . تمام «ما انزل» خلاصه میشود در ولایت کلیهی محمدیه صلوات الله و سلامه علیه که به عنوان وراثت به امیرالمؤمنین علیهالسلام منتقل شده است. این مطلب، تنها بخشی از شریعت نیست؛ بلکه تمام شریعت و تمام حقیقت دین، همان ولایت است. در واقع، «ما انزل الیک» فقط خصوص خلافت بلا فصلی امیرالمؤمنین علیهالسلام نمیباشد؛ این جزئی از «انزل الیک» است. در حقیقت، تمام «ما انزل الیک در ولایت» خلاصه میشود. و این ولایت، همان خلافت کلیهی الهیه است که اولاً بالذات در وجود ختمی مرتبت صلوات الله و سلامه علیه و در مرتبه دوم و بالوراثه در وجود شریف امیرالمؤمنین سلام الله علیه و هم اکنون نیز، در وجود حضرت حجت(عج) میباشد.
رسالات: روش تبلیغی ائمه علیهم السلام را در جامعه و دورانی که میزیستهاند، چگونه ارزیابی مینمایید؟ و امروزه میتوان به چه شکل روش ایشان را بیان نمود؟
همانطور که گفته شد، زمانی که مبلغ، اهل عمل نباشد، نمیتواند و نباید تبلیغ نماید. در این زمینه روایات متعددی وجود دارد. مانند همان جریان مشهور که پیامبر (ص) از خوردن رطب منع نفرمودند، به دلیل اینکه خود حضرت، رطب میل فرموده بودند. مسئله، یک بحث کلی است، در هر دورهای، زمانی تبلیغ در جامعه کارآمد و موثر خواهد بود که خود گوینده حتماً، آنچه را که میگوید، باور داشته باشد و حقیقتاً به آنچه که بر زبان جاری میسازد، عامل باشد، در این صورت تأثیر خواهد گذاشت. اگر هم عامل نباشد، اینطور نخواهد بود؛ لذا در حالات مرحوم آقا محمد بیدآبادی رضوان الله تعالی علیه دیده میشود که میگوید: «من، دستور به احدی ندادم الا اینکه خودم عمل کردم» همچنین بنده راجع به مرحوم شیخ عباس قمی شنیدم که این بزرگوار بعد از آنکه مفاتیحالجنان را جمع آوری نمود، ظاهراً یک سال، چاپ آن را به تأخیر انداخت، چون کتاب مفاتیح، تقریباً برنامههای اعمال سال را دارد. ابتدا وی یک دورهی کامل از آنچه که نوشته بود را عمل کرد، به عنوان مثال، فلان روز اینقدر رکعت نماز دارد یا فلان شب اینقدر اعمال دارد؛ و بعد از این مرحله، گفت که کتابش چاپ شود. اثرش این است که الآن مشاهده میکنید در هر خانهای، مفاتیح ایشان موجود است. اگر انسان، اهل عمل نباشد، تأثیرگذار نخواهد بود. عمل، عمل، عمل! چنانچه مبلغ، مردم را به بی تعلقی به دنیا و بی تکلفی دعوت نماید، اما خودش اهل تشریفات و حریص به دنیا باشد، این دیگر تبلیغ نمیشود. هرچند فرد تبلیغ کننده، عبارات زیبا، مسجع و مقفی هم بکار برد یا اشعار موزونی هم در کنارش نقل کند. خیلی هم مجلس آرایی شود، هزار رقم نورافکن و غیرذلک هم وجود داشته باشد، اما مجلس اثرگذار نخواهد بود. برخلاف ائمه طاهرین علیهم السلام که در هر حالت و موقعیتی تأثیرگذار بودند. رفتار و حرکات، کردار و اعمال حضرات به گونهای بود که نفس وجود ایشان، مبلغ بود. بهترین نوع تبلیغ نیز همین است؛ لذا تبلیغ زبانی خیلی موثر نیست. در جایی گزارش نشده است که حضرات معصوم، کلاس اختصاصی اخلاق بگذارند و مثلاً به همراه شاگردانشان تصمیم بگیرند که از فلان شب، شروع به خواندن نماز شب کنند؛ بلکه عمل ایشان، عین اخلاق بود. اصلاً خود آن بزرگواران در سفر و حضر این برنامهها را داشتند، یعنی نفس اعمال آنها درس بود. در واقع، کسی که در آن محیط و در محضر ایشان بود، خود به خود خجالت میکشید که ببیند همهی اصحاب برای راز و نیاز از جابر بر میخیزند، ولی او همچنان بنشیند و یا بخوابد. به عبارتی اگر فردی در جمعی قرار بگیرد که همه آنان وقت سحر بیدار میشوند و مشغول عبادت میگردند، یقیناً آن شخص که تک واقع میشود، وقتی همت دیگران را مشاهده میکند، خجالت خواهد کشید از اینکه خودش اینطور نیست.
بنابراین برای اینکه این معنا واقع شود، اول باید از خودمان شروع نماییم. اگر در حوزههای علمیه، قدم اول، دوری از رذائل باشد و هدف، تقوا و قرب الی الله بود و بعد از آن به بیان کلمات معنوی پرداخته شود، نتیجهی مطلوب حاصل میگردد؛ لذا هر شهری که مردم آن، بیشتر به معنویات روی آوردند، آرامش بیشتری دارند و دارای مفاسد کمتری هستند و قطعاً در آنجا عالم یا علمای عاملی بودهاند که مردم به برکت وجودی آنان متأثر شدهاند، این مطلب قابل تحقیق است.
رسالات: در واقع، همان «کونوا دعاه الناس به غیر السنتکم» مبنای کار قرارگرفته است.
و اگر غیر از این شد، نه تنها اثر ندارد، بلکه نتیجه عکس نیز میشود.
رسالات: ائمه (علیهم السلام) علاوه بر اینکه خودشان مبلغ بودند، طبیعتاً مبلغانی هم به مناطق مختلف میفرستادند، به نظر جنابعالی، ائمه علیهم السلام چه معیارهایی برای انتخاب مبلغ داشتند؟
در موارد مختلف، متفاوت بوده است. در واقع، بر اساس نیاز منطقهای که مبلغ به انجام اعزام میشده و همچنین بر اساس موضوعی که افراد به خاطر آن معنا فرستاده میشدند، مسئله تفاوت میکرد. چنانچه بحث احکام بود، امام صادق علیهالسلام به بعضی از اصحاب امر میفرمودند که در جای معینی بنشینند و احکام را بر عهده بگیرند. برای مباحث کلامی، افرادی مانند هشام را مأمور میفرمودند... یعنی همانطور که اشاره شد، تخصص را رعایت میکردند. در درجهی اول، افرادی که در محضر حضرات معصومین (ع) بودند قطعاً متعهد بودند، ولی ویژگی تخصص هم بعد از معیار تعهد و تدین، رعایت میشد. این چنین نبود فردی را که فقه میداند برای مباحث کلامی بفرستند و یا اگر فقط مباحث کلامی میدانست، دیگر از او در بحث احکام استفاده نمیکردند.
رسالات: برای اینکه، الگوی مناسبی برای تبلیغ ارائه دهیم، چه راهکاری پیشنهاد می نمایید؟
به طور کلی، دو قسم قابل فرض است: 1- یک برنامهی کوتاه مدت 2- برنامه دراز مدت. در برنامهی کوتاه مدت، باید از افرادی که بیشتر واجد این شرایط کلی -که عرض شد - هستند، استفاده شود؛ حال یا به این صورت که در جلسات بروند یا به صورت این که چند شبانه روز به منطقهای اعزام شوند. این پیشنهاد به عنوان یک برنامه کوتاه مدت است که از حداکثر ظرفیت موجود استفاده شود. پس ابتدا باید افرادی که جامع اهداف مدنظر هستند، شناسایی گردند و از وجود آنها با حفظ حرمتها، استفاده شود. البته نوعاً افرادی که میدانند، خود به دنبال این مسائل نمیروند و باید به سراغ آنها رفت. در نهایت، باید مقداری تواضع در پیش گرفته شود؛ مخصوصاً کسانی که در مقام مدیریت امر تبلیغ و سازمانهای مربوط به آن قرار دارند، خود را رئیس و دیگران را مرئوس نبینند و تواضع داشته باشند؛ و به طور قطع، هیچکس از تواضع کردن، کوچک نمیشود، بلکه محبوبیت نیز پیدا میکند. خلاصه به سراغ افراد بیایند و بها قائل شوند؛ و اگر قرار باشد، کسی که در رأس مسائل تبلیغی قرار میگیرد، خودش از اخلاق اولیهی اسلامی به دور باشد، مثلاً منتظر باشد، دیگران به وی سلام کنند یا اگر به او سلام کردند به سختی جواب دهد. چنین شخصی دیگر نمیتواند از عهدهی امر تبلیغ برآید. اگر قرار است کاری صورت پذیرد، باید فردی که زمام امر تبلیغ را بر عهده میگیرد، شخصی باشد که انصافاً اهلیت داشته باشد تا بتواند برای موضوعات مختلف برنامه ریزی کند؛ و اما در برنامهی دراز مدت، افرادی باید تربیت شوند، به این صورت که باید افراد باهوش و توانمند در حوزهها شناسایی شوند، و بعد از آنکه آنها را در علوم مختلف، تکمیل کردند و نقایص آنها در بعد اعتقادی و غیر ذلک رفع شد، آنها به عنوان مبلغ کارآمد، مهیا میشوند. البته این مسئله، حداقل بعد از اتمام سطح، 5 الی 6 سال زمان لازم دارد که به صورت مستمر کار کنند تا بتوانند آنچه را که مدنظر است، انجام دهند. الآن در بحث ادیان و مسائل مربوط به آن، بسیار نقیصه داریم؛ خیلی از افراد حتی نسبت به مسائل مذاهبی که در بین خود مسلمین است آگاهی ندارند؛ چه رسد به غیر مسلمین. از طرفی مبلغ، فقط خطیب نیست، و گاهی از اوقات به بحث کردن مبتلا میشود؛ برای بحث کردن نیز باید اهل برهان و استدلال باشد. قطعاً زمانی که فرد اهل بحث و تحقیق نباشد و نقاط ضعف مخاطب را نداند، چطور میتواند با آنها به بحث بپردازد. گاهی میشود که مطلب را میداند ولی نمیداند چطور استدلال نماید. به عبارتی کسی که از فن مناظره اطلاع ندارد، چطور میتواند، خوب استدلال کند؟
رسالات: به نظر شما در جریان تبلیغ، مسئلهی آموزش تا چه حد میتواند موثر باشد؟ آموزش باید بیشتر در چه حیطههایی باشد؟ نحوهی آموزش باید چگونه باشد؟
به طور قطع، آموزش اثر زیادی دارد. قبلاً عرض شد، اگر تبلیغ در بعد اعتقادات بود، شخص باید علاوه بر اینکه مبانی اعتقادات را از طریق برهان فرا بگیرد، باید سراغ جهات مختلف برود؛ به جهت اینکه الآن عمده در کشور ما، مباحث کلامی مطرح است؛ و مباحث عقلی، آن مقداری که به مباحث کلام مربوط میشود، به کار میآید. در این فرض باید به استخدام آن مباحث در آمد. اما گاهی به این صورت است که ما به طور کلی با قطع نظر از مسائل کلامی قرار است، وارد بحث شویم. به عنوان مثال در برخورد با مراکز غربی، مباحث فلسفی محض، بیشتر کاربرد دارد و دیگر مسائل کلامی مطرح نیست. بنابراین، این مسئله بستگی دارد به اینکه ما میخواهیم مبلغ را در چه جهت تربیت نمائیم؟ لذا آنها را باید به چند گروه تفکیک کرد. افرادی که استعداد مباحث عقلی را دارند به این موضوع اختصاص پیدا کنند. عدهای که در بعد اخلاقی دارای زمینه هستند، مبلغ اخلاق گردند، و کسانی که در مسائل فقهی و احکام مهارت دارند، در این بعد کار کنند.
رسالات: پس در واقع، تفکیک این افراد بر اساس نیازهای جامعه است.
هم نیاز جامعه و هم استعدادهای افراد، یعنی مشخص شود که هر فردی برای چه کاری مناسب است.
رسالات: عنصر زمان و مکان چه اندازه میتواند در تبلیغ موثر باشد؟ به عنوان مثال گاهی ممکن است محتوای تبلیغ در ماه محرم، بیشتر مطالبی باشد که برای اعیاد مناسب است و یا بالعکس. در این رابطه توضیح بفرمایید.
الآن، عنصر زمان و مکان را مطرح مینمایند، ولی در کتاب مطول (که سابق در حوزهها میخواندند و متأسفانه هم اکنون آن را نمیخوانند) در فن بیان، مطلب مهمی است که مسئله مقتضای حال است. به عنوان مثال، گاهی دیده میشود که مستمع خسته شده است، اگر در این هنگام، اطالهی کلام شود، جز اینکه اثر سوء داشته باشد، نتیجه دیگری ندارد. اما گاهی مستمع یا مستمعین، افراد مختلف تحصیلکردهای هستند که باید با آنها حرف زد. با کسانی که تحصیلات ندارند، به شکل دیگر باید صحبت نمود. همچنین با اشخاصی که دارای شک و شبهه میباشند، به گونهای متفاوت باید حرف زد. توجه داشته باشیم که در ذهن افرادی که حسن اعتقاد به گوینده دارند، دیگر نباید شک و شبهه القاء نمود؛ و در همهی این موارد، تنها رعایت عنصر زمان و مکان کافی نیست، بلکه سایر جهات مانند عنصر مخاطب از نظر درجه اعتقادی وی و همچنین اینکه تا به حال دچار شک و شبهه شده است یا نه و... باید لحاظ گردد. بنابراین یک مبلغ واقعاً باید در این زمینهها، کارشناس باشد. یعنی به محض اینکه وارد مجلسی میشود، با یک نظر، اهل مجلس و فضای آنجا، تشخیص دهد که با توجه به مقتضای حال، چقدر صحبت نماید، چطور بگوید و چه موضوعی را در صورتی که از قبل معین نشده، محل بحث قرار دهد. تا از مجموعهی زمان و مکان و مخاطب، بهترین استفاده را برده باشد؛ لذا بعضی از اوقات، میتواند در یک جمله کوتاه و خیلی خوب، عالیترین مطالب را برساند. نمونههای زیادی وجود دارند که مشاهده شده است که یک مبلغ خبره توانسته است بر اساس استفاده از همین رعایت مقتضای حال یا به تعبیری رعایت عنصر زمان و مکان و حال مخاطب، مطلب را به گونه ای مطرح کند که همگان با حال نشاط و رضایت، مجلس را ترک کرده باشند؛ و گاهی هم میشود که نتیجهی عکس به دست دهد. در تدریس نیز همین طور است. مدرس موفق، کسی است که مقتضای حال را رعایت نماید.
رسالات: گاهی از اوقات در صحبتها و یا حتی کلاسها دیده میشود، بعضی از افراد یا مبلغان، (مبلغ به معنای اعم اش مقصود میباشد که مدرس را نیز در برمی گیرد) شیوه بیان جذابی دارند. به عبارتی خوب صحبت میکنند اما صحبت خوب نمیکنند. به تعبیر دیگر، مخاطب از پای منبر یا درس آنها راضی است، اما قانع نیست؛ چگونه میتوان مرز این دو را تشخیص داد و به عنوان یک مبلغ متوجه شد که مخاطب راضی است یا قانع؟
دقت کنید، گاهی از اوقات، خود گوینده اصلاً به دنبال رضایت مخاطب از سخن خویش نیست و این مطلب، برایش اهمیتی ندارد. این در واقع استثنای منقطع است. اما گاهی مبلغ واقعاً دغدغه دارد و خودش را نسبت به وقت مردم، مدیون میبیند و در برابر آنها احساس تکلیف میکند و میخواهد در یک الی دو ساعت، حداکثر استفاده را به آنها برساند. بد نیست به قضیهای اشارهای داشته باشم. استاد ما میفرمودند مرحوم مدرس یزدی رضوان الله تعالی علیه که نوعاً مدرس شرح لمعه بود (شاید ایشان 30 الی 40 دور، شرح لمعه را تدریس کرده بودند. در واقع، چنین فردی دیگر نیاز به مطالعه ندارد، بلکه شاید بیشتر عبارات را هم حفظ باشد) روزی، ایشان برای درس که حاضر میشود، میگوید: «بسم الله الرحمن الرحیم. درس، انشاءالله فردا. به خاطر اینکه من دیشب مجلس بودم، مطالعه نکردهام!» . ملاحظه کنید چنین انسانهایی در حوزه بودهاند. اما اگر کسی مطالعه نکرده باشد، بعد بگوید که این افراد هم که اهل سؤال و حوصله نیستند، پس مطالبی را در حدی که وقت اینها پر شود، با کم و زیاد کردن مطالب میتوان جمع نمود و گفت. مسلماً این گوینده اگر اهل باشد و یا شنونده هر دو متوجه میشوند که حق مجلس، ادا نشده است. متکلم زمانی میفهمد مخاطب، راضی و قانع است که اولاً نیاز آنها را تشخیص داده باشد، بعد مطابق با نیاز آنها، بدون افراط و تفریط و یا اطناب و اجمال، یعنی بدون آنکه کلام زائد بیان کرده باشد یا آنقدر کلام را نارسا بیان کرده باشد که مخل به مقصود باشد؛ در حد ایجاز که خیر الکلام ما قل و دل، صحبت نماید. یعنی از کلمات زائد بدون معنا یا ذکر نکردن الفاظ لازم در ارائه معنا بر حذر باشد تا بتواند کلام مفید و کاملی را به مستمعین برساند. و این مسئله شاید مقدار زیادی فطری باشد که وضع مخاطب را میفهمد و اینکه مطلب را رسانده است یا خیر؟
رسالات: در ادامهی فرمایش حضرتعالی، در خاطرم است، روزی در مجلس درس مرحوم استاد آشتیانی (ره) بودیم. ایشان فرمودند: «من این مطلب را مطالعه نکردم، حالا چون آمدید، مطالبی را میگویم ولی عمدهی درس برای بعد باشد» یکبار خدمت ایشان عرض کردیم که حضرتعالی دیگر نیازی به مطالعه ندارید. ایشان با حالت تندی برگشتند و گفتند: «مگر من نسبت به این مطالب، علم حضوری دارم؟»
بله. یکبار هم فرموده بودند که اگر آدم بخواهد موش و گربهی شیخ بهاء یا نان و حلوای آن را هم بگوید باید مطالعه کند.
رسالات: بسیار سپاسگزاریم از اینکه وقت خود را در اختیار ما گذاشتید. از بیانات حضرتعالی بسیار استفاده بردیم.
انشاء الله موفق باشید. انشاء الله خداوند ما را به کلماتی که از ما صادر شد، مؤاخذه نکند و ما را از آنچه دوستان گمان میدارند، بهتر قرار دهد.