هر سخن جایی و هر نکته مکانی دارد

تاریخ خبر:
1391/05/23 10:40
اخبار اعضای پایگاه http://www.rasanews.ir
حجت‌الاسلام جواد محدثی در کتاب اخلاق معاشرت می‌نویسد: آنچه زمینه برخى کدورت‌ها‌ و گله‏‌ها‌ میان افراد می‌‏شود، گاهى ‏زمینه‌‏‌اش دست‌ ‏خود «صاحب سر» است که نمی‌‏تواند راز‌دار خویش ‏باشد.

حجت‌الاسلام جواد محدثی، نویسنده و پژوهشگر حوزوی، در کتاب«اخلاق معاشرت» مجموعه‌ای از رهنمود‌های اخلاق دینی در معاشرت با دیگران را ارائه کرده است.

 

بر اساس این گزارش، در بخشی از این کتاب با عنوان«رازداری» می‌خوانیم: 

«راز»، به اقتضاى حرمتش باید پنهان و پوشیده بماند و گرنه رازنمی‏شد. در این هیچ تردیدى نیست.

گفته‏اند: غلامی‌ طبق سرپوشیده‏‌اى بر سر داشت و خاموش و بى‏صدا در راهى می‌‏رفت. یکى از افراد، در راه به او برخورد و پرسید: در این طبق چیست؟ غلام چیزى نگفت. آن شخص به اصرار پرسید تا بداند زیر آن سرپوش که روى طبق کشیده‏‌اند چیست؟ غلام گفت:فلانى! اگر قرار بود که همه افراد بدانند در طبق چیست، دیگر سرپوش ‏روى آن نمی‌‏کشیدند!

رازهاى درونى افراد نیز همین گونه است. اگر آن را به این و آن ‏بگویید، از «راز» بودن، می‌‏افتد.

با مردم بیگانه مگو راز دل خویش.

بیگانه، دل راز نگهدار ندارد.

راز فاش شده، مثل یک زندانى گریخته از محبس است که‏ بازگرداندنش به بازداشتگاه بسیار دشوار است.

تیرى که از کمان رها گشت و گلوله‏‌اى که از سلاح شلیک شد،دیگر به کمان و سلاح برنمی‌‏گردد. «راز»، همان زندانى است، همان تیر و گلوله است و دهان، و سینه تو، همچون زندان. مانند چله کمان و مانندخشاب اسلحه، تا وقتى که رها نشده، مصون و پنهان است. همین که ازچنگت گریخت و از تفنگت ‏شلیک گشت، دیگر از اختیار تو بیرون ‏رفته است. اگر تا آن لحظه، راز در گروگان تو بود، اینک تو در گرو آنى.

به تعبیر زیباى امیرالمؤمنین(ع): «سرک اسیرک، فان افشیته صرت اسیره‏»; (1)

راز تو اسیر توست، اگر آشکارش ساختى، تو اسیر آن شده‏‌اى.

به قول سعدى:

خامشى به که ضمیر دل خویش.

به کسى گویى و گویى که: مگوى.

اى سلیم! آب ز سرچشمه ببند.

که چو پر شد، نتوان بستن جوى (2)

پس آنچه زمینه برخى کدورت‌ها‌ و گله‏‌ها‌ میان افراد می‌‏شود، گاهى ‏زمینه‌‏‌اش دست‏خود «صاحب سر» است که نمی‌‏تواند رازدار خویش‏باشد. راز را حتى به دوستان هم نباید گفت، اگر واقعا «راز» است و پنهان‏‌بودنش حتمی‌! چرا که همان دوستان صمیمی‌ تو هم دوستان صمیمی ‌‏دیگرى دارند. همان افراد مورد اعتماد هم به کسان دیگرى «اعتماد»دارند، آنان هم به «همه کس‏» نمی‌‏گویند، ولى به «بعضى‏» چطور؟ شاید!

باز هم به قول شاعر شیراز، سعدى حکیم:

«رازى که پنهان خواهى، با کسى در میان منه، اگر چه دوست مخلص باشد، که‏ مر آن دوست را دوستان مخلص باشد!» (3)

نگهبانان راز، هر چه کمتر باشند، محفوظ‌تر است. برخلاف‏ نگهدارى از چیز‌ها‌ى دیگر که زیادى نگهبانان، آن را سالمتر نگاه‏ می‌‏دارد. اسرار، هر چه صندوق‌ها‌ى متعددتر داشته باشد، نا امن‏تر و درمعرض فاش شدن است. «کل سر جاوز الاثنین شاع‏»; هر رازى که از دو نفر فراتر رفت پخش خواهد شد.

کدام راز؟

علاوه بر راز‌ها‌ى خودتان، اسرار مردم نیز همان حکم را دارد.همان طور که باید ظرفیت نگهدارى از راز خودت را داشته باشى و آن‏ را پیش دیگران نگویى، رازى را هم که کسى با تو در میان گذاشته، یا از اسرارى به نحوى آگاه شده‏‌اى، باید نگهبان و امین باشى. قدرت ‏رازدارى و ظرفیت ‏حفظ اسرار را هم باید نسبت ‏به آنچه به خود و زندگیت مربوط است داشته باشى، هم نسبت ‏به دیگران و اسرارشان.

افشاى اسرار، نشانه ضعف نفس و سستى اراده است. به عکس، «کتمان راز» دلیل قوت روح و کرامت نفس است و ظرفیت‏شایسته و بایسته یک انسان را می‌‏رساند. نگهبانى از «راز مردم‏» و «راز نظام‏» هم ازتکالیف اجتماعى است.

«حفظ لسان‏» و «کنترل زبان‏» در مباحث اخلاقى و روایات، جایگاه‏ مهمی‌ دارد و به موضوعاتى چون: دروغ، غیبت، افتراء، لغو و بهتان و در بخشى هم به «رازدارى‏» مربوط می‌‏شود. کسى که نتواند رازدار مردم‏ باشد، گرفتار یک رذیله اخلاقى و معاشرتى است و باید در رفع آن بکوشد. تقوا و تمرین می‌‏تواند راهى مناسب به شمار آید.

اسرار مردم

چه بسا انسان از بعضى اسرار دیگران آگاه شود، اما باید امین مردم ‏بود و آبرویشان را نریخت و برایشان مشکل پدید نیاورد.

حفظ اسرار را باید از خدا آموخت. خداوند بیش و پیش از هرکس، از اعمال و حالات و رفتار و عیوب و گناهان بندگانش با خبر است، اما ... حلم و بردبارى و پرده‏‌پوشى و رازدارى او بیش از همه ‏‌است. اگر خداوند، کار‌ها‌ى پشت پرده و پنهانى بندگانش را افشا کند، آیا کسى با کسى دوست می‌‏شود؟ اگر خداوند، «آن کار‌ها‌ى دیگر» مردم را رو کند، براى چه کسى آبرو و حیثیتى باقى می‌‏ماند؟ خداوند، کریم ‏است و آبرو‌دارى و خطا‌پوشى می‌‏کند و زشتکاری‌ها‌ى پنهانى مردم را فاش نمی‌‏سازد، و گرنه کیست که در برابر افشا‌گری‌ها‌یش بتواند تاب‌‏آورد؟ این همان است که در دعاى کمیل می‌‏خوانیم: «و لا تفضحنى بخفى‏ما اطلعت علیه من سرى ... .».

بارى ... «امانت‏»، تنها در باز پس‏دادن فرش همسایه یا مراقبت از گلدان‌ها‌ى او نیست. «آبرو» از هر سرمایه‏‌اى بالاتر است و با رازدارى‏ می‌‏توان «آبرودارى‏» کرد. کسى که از عیب پنهان و راز مخفى کسى مطلع ‏می‌‏شود و آن را در بوق و کرنا می‌‏کند، گناهکار است و مدیون حق مردم. تعجب است که گاهى راز‌ها‌ى خصوصى بعضى خانواده‏‌ها زبان به زبان ‏نقل می‌‏شود و صغیر و کبیر از آن آگاهند!

حضرت رضا(ع) در حدیثى فرموده است: مؤمن، هرگز مؤمن ‏راستین نخواهد بود مگر آنکه سه خصلت داشته باشد: سنتى از پروردگار، سنتى از پیامبر و سنتى از ولى خدا. آنگاه سنت و روشى را که ‏مؤمن باید از خدا آموخته و به کار بندد، «رازدارى‏» معرفى می‌‏کند: «و اماالسنة من ربه کتمان سره.» (4)

اگر حرفى را از کسى شنیدى که راضى به نقل آن براى دیگرى‏نبود، نقل آن گناه است. اگر بیان یک راز، آبروى خانواده‏‌اى را به خطراندازد، فرداى قیامت مسؤولیت دارد و پاسخ گفتن به آن بسیار دشواراست.

چرا غیبت‏حرام است و زشت‏ترین معصیت؟ چون خمیرمایه‏‌اش ‏همان افشاى اسرار و بدی‌ها‌ و معایب دیگران است. مگر آبروى رفته را می‌‏توان دوباره بازگرداند و مگر آب ریخته را می‌‏توان جمع کرد؟

اگر از اختلافات خانوادگى زن و مردى خبر دارى، چه نیازى و لزومی‌ به طرح و افشاى آن؟

اگر در کسى نقطه ضعفى سراغ دارى، با کدام حجت‏شرعى و مستمسک دینى آن را فاش و پخش و بازگو می‌‏کنى؟

مگر می‌‏توان هر چه را دانست، گفت؟

مگر گفتن هر راستى واجب است؟

اسرار نظام

برخى از اسرار، به یک نظام و حکومت ‏یا تشکیلات مربوط می‌‏شود که باید محفوظ و مکتوم بماند. اسرارى که مهمتر و حیاتى‌‏تر از راز‌ها‌ى شخصى یک فرد است و فاش شدنش براى دشمن، ضرر‌ها‌ى‏جبران‏‌ناپذیرى براى خودى در پى دارد.

همان طور که خراب بودن قفل در خانه‏تان را نباید دیگران بدانند، و همان سان که نابسامانى اوضاع داخلى زندگى شما، نباید به ملا عام و بر سر زبان مردم کشیده شود، اوضاع درونى یک نظام نیز جنبه «راز محرمانه‏» پیدا می‌‏کند و برخى اطلاعات مربوط به امور نظامی‌ و سیاسى‏ و اقتصادى و حتى فرهنگى، جزء اسرارى می‌‏شود که از چشم و گوش ‏دشمنان باید پوشیده بماند.

عملیات موفق در جبهه، مدیون رازدارى در حد اعلاست. رسول‏‌ خدا(ص) در جنگ‌ها‌ از این شیوه بهره می‌‏گرفت و نقشه جنگ و برنامه‏ عملیات و گاهى هدف حرکت نظامی‌ و اعزام نیرو و نفرات را پنهان ‏می‌‏داشت. در تاریخ اسلام، چه ضربه‏‌ها‌یى که به «جناح حق‏»، از طریق‏ سهل                         ‏انگارى حق‏پرستان خورده است! در نهضت مسلم بن‏عقیل درکوفه، مگر جاسوس ابن‏زیاد به نام «معقل‏» نبود که با شیوه‏‌اى مزورانه ‏‌اعتماد «مسلم بن‏عوسجه‏» را جلب کرد و از مخفیگاه مسلم آگاه شد و کار به دستگیرى و شهادت «هانى‏» و سپس «مسلم‏» انجامید؟ مگر می‌‏توان به ‏هر کس که چهره‏‌اى انقلابى و خودى از خود ارایه داد، به این زودى ‏اعتماد کرد و سفره دل را پیش او گسترد؟ یا مگر از پشت تلفن رواست‏که انسان هر چه را بگوید؟ شنود دشمنان و مغرضان چه می‌‏شود؟ و خویشتن‌‏دارى و «کف نفس‏» و حفظ زبان به کجا می‌‏رود؟

چه حکیمانه است این سخن امام صادق(ع): «لا تطلع صدیقک‏من سرک الا على ما لو اطلعت علیه عدوک لم یضرک فان‏الصدیق قد یکون عدوا یوما ما»; (5)

دوست ‏خود را از اسرار خود، به اندازه و حدى مطلع ساز که اگر آن اندازه را به دشمن بگویى نتواند به تو زیان برساند، چرا که گاهى‏ دوست، ممکن است روزى دشمن شود!

این کلام امام معصوم، چه زیبا در کلام سعدى انعکاس یافته است‏که:

«... هر آن سرى که دارى، با دوست در میان منه، چه دانى؟ که وقتى دشمن‏گردد!» (6)

انگیزه فاش ساختن راز

در حکمت‌ها‌ى بلند بزرگان آمده است: «صدور الاحرار، قبور الاسرار». سینه‏‌ها‌ى آزاد مردان، گور راز‌‌ها‌ست. باید دلى پاک و ایمانى محکم و اراده‏‌اى استوار داشت، تا به افشاى راز این و آن نپرداخت. اگر انسان ‏بتواند هر چه کمتر از اسرار مردم مطلع باشد، بهتر است و احتمال فاش ‏کردن آن هم کمتر.

راه‌‌ها‌ و مسیر‌ها‌یى که انسان را در جریان «اطلاعات‏» و «اسرار» قرار می‌‏دهد، این‌ها‌ست:

1- «پرحرفى‏». از لا‌به‌‏لاى پرحرفی‌‌ها‌ى انسان، بسیارى از «اسرار مگو» از زبان می‌‏پرد. درمانش نیز کم‏حرفى است.

2- «خودنمایى‏». این خصیصه، بیشترین ضربه‏‌ها‌ را می‌‏زند. یعنى ‏وانمود کردن اینکه انسان در جریان است و با «بالا»‌ها‌ ارتباط دارد و اخبار دست اول را می‌‏داند یا آدم مهمی‌ است، سبب می‌‏شود خیلى از اسرار را (چه شخصى و چه مربوط به نظام) باز بگوید.

3- «دوستى‏». آنان که روى رفاقت و صمیمیت، اسرار محرمانه را می‌‏گویند و به عواقب آن بى‏توجهند، گاهى دوستانه دشمنى می‌‏کنند!

4- «وسایل ارتباط جمعى‏». گاهى آنچه از طریق رسانه‏‌ها‌، بى‏سیم، تلفن، جراید، عکس و فیلم، نامه، حرف‌ها‌ى عادى مردم کوچه و بازار و در مجالس و محافل مطرح می‌‏شود، راز‌ها‌ را فاش می‌‏سازد. و ... برخى‏علت‌ها‌ و راه‌ها‌ى دیگر.

ولى باید توجه داشت که راز، همچون شریان حیاتى تو و جامعه و انقلاب تو است. پاسدارى از آن هم بر عهده تو است. چه ژرف و زیباست این کلام حضرت صادق(ع): «سرک من دمک فلا یجرین من غیر اوداجک‏»; (7)

راز تو از خون تو است، پس نباید جز در رگ‌ها‌ى خودت جارى‏شود!

و مگر «خون‏»، عامل بقاى انسان نیست؟ و اگر خون از بدن برود،جان هم پر می‌‏کشد. اسرار هم همین حکم را دارد.

گفتن هر سخنى در هر جا.

نبود شیوه مردان خدا.

هر سخن، جا و مقامی‌ دارد.

مرد حق، حفظ کلامی‌ دارد.

حاصل کار دهد باد فنا.

گفتن هر سخنى در هر جا.

بارى ... باید زبان را در حفظ راز، یارى کرد. راز، امانت است. درحفظ آن باید کوشید. چه بسا اختلاف‌ها‌ و کدورت‌ها‌یى که ریشه در افشاى‏اسرار این و آن دارد.

پى‏نوشت‌ها‌:

1) غررالحکم، آمدى، ج‏1، ص‏437.

2) گلستان سعدى، باب هشتم، آداب صحبت.

3) همان.

4) میزان‏الحکمه، ج‏4، ص‏426.

5) همان، ص‏428 به نقل از بحارالانوار.

6) گلستان سعدى، باب هشتم.

7) بحارالانوار، ج‏72، ص‏71