آیت‌الله سند: حوزه نجف دارای یک دیدگاه مداراتی و حوزه قم دارای یک نظام فکری بی پروا است/ در فقه، اصول و کلام، نهضت نوینی در حال شکل‌گیری است

تاریخ خبر:
1397/03/10 10:40
همه اخبار منبع : شبکه اجتهاد
شیخ محمد سند داری سه شخصیت علمی، انقلابی و متخلق است، او از اساتید برجسته درس خارج فقه و اصول حوزه علمیه نجف اشرف، مبارز انقلابی مؤثر در شیعیان و انقلاب بحرین و به عنوان یک استاد متخلق، سال‌های سال است که آموخته و می‌‌آموزد. او از اساتید صاحب سبک است که در سلوک اجتماعی نیز از تواضعی مثال زدنی برخوردار است.

شیخ محمد سند داری سه شخصیت علمی، انقلابی و متخلق است، او از اساتید برجسته درس خارج فقه و اصول حوزه علمیه نجف اشرف، مبارز انقلابی مؤثر در شیعیان و انقلاب بحرین و به عنوان یک استاد متخلق، سال‌های سال است که آموخته و می‌‌آموزد. او از اساتید صاحب سبک است که در سلوک اجتماعی نیز از تواضعی مثال زدنی برخوردار است. در ادامه سلسله بحث‌ها درباره مکتب نجف، متن گفت‌وگوی تفصیلی شفقنا با ‌آیت‌الله شیخ محمد سند در پی می‌‌آید:

با نگاه به تاریخ حوزه علمیه نجف اشرف شاید بتوان متوجه تمایزات و ویژگی‌هایی شد و با نگاهی عمیق تر و علمی تر دچار تامل آکادمیک گردید نسبت به اینکه آنچه در حوزه نجف گذشته و می‌‌گذرد و مختصات و تمایزاتی که منجر به تولیدات علمی و اساتید برجسته شده، به عنوان مکتب نجف، مدرسه نجف به مفهوم مدرسه‌ای با مختصات، برنامه‌ها و رویکردها، با سایر حوزه‌های علمیه تفاوتی دارد یا اینکه حوزه نجف مانند حوزه علمیه قم می‌‌ماند و ویژگی و تمایز منحصر به فردی میان این دو وجود ندارد؟

سند: مسلما حوزه نجف اشرف به خاطر بارگاه ملکوتی حضرت امیر(ع) ویژگی خاصی دارد و تحت تأثیر راویان مدرسه کوفیان در مقابل مدرسه بغدادیان و قمیان و حوزه‌های روایی دیگر شیعه، مدرسه کوفه به قول معروف رنگ مدرسه نجف را دارد. حوزه کوفه به عنوان حوزه مادر ویژگی‌های خاص خود را دارد. هر چند حوزه روایی مدینه منوره با راویانی مثل علی بن جعفر که حوزه بغداد و کوفه و قم را ندیده است و با این حال با استفاده از منبع اصلی که برادرش امام موسی بن جعفر (ع) بود توانسته است از جمله راویان آن جا و ستون‌های آن حوزه به شمار آید.

ما در حوزه مدینه منوره راویان متعددی داشتیم به طور مثال سلیم بن قیس یا ابن ابی رافع از جمله راویان آنجا به شمار می‌‌روند و از مؤلفان کتاب‌های نخستین شیعه و پیروان اهل بیت(ع) به حساب می‌‌آیند، این بدین معناست که حوزه‌های روایی شیعه متعدد و تنوع بودند، ولی درعین حال به قول یکی از پژوهشگران حوزه علمیه نجف همان حوزه علمیه کوفه هم هست که ویژگی‌های بیش‌تری- اگر بخواهیم بشماریم- دارد؛ البته نظر من مقداری تفاوت دارد و به زمان ابوحمزه ثمالی و زیارت حضرت زین العابدین (ع) از بارگاه ملکوتی حضرت امیر علیه السلام بازمی‌گردد و خود ابوحمزه از شاگردان برجسته آن حضرت و عالم و فقیهی بود که در این حوزه اقدام به تدریس نمود. در همان زمان در مدینه هم تدریس حدیث انجام می‌‌پذیرفت با این حال خود کوفه هم بوده و هست. این روند فقط منحصر به رفت و آمد سالیانه شیخ طوسی و غیره نبود، پیش تر از وی ابوحمزه ثمالی و جلوتر از او خود کوفه پایگاه بزرگ شیعیان بود، این ویژگی‌های حوزه نجف نه تنها در بین شیعیان معتبر بود بلکه در بین دیگر مذاهب نیز متمایز بود و با دیدی متفاوت به نجف نگاه می‌‌شد.

ریشه دار بودن، تنوع داشتن نیز از جمله ویژگی‌های کوفه بود مانند یک قبه المیزانی که سنجه‌ای است برای مکاتب مختلف مثل مکاتب شام، خراسان و مصر؛ این تنوع در کوفه حفظ شد حتی وقتی که از جهت سیاسی در زمان عباسیان پایتخت به بغداد منتقل شد باز هم با وجود کمی افت هرگز نقش مؤثرش را در جهان اسلام و به خصوص در بین شیعیان از دست نداد. خود نجاشی صاحب کتاب رجال اصلیتی کوفی دارد لذا این حالت کوفه که دیدگاه‌ها در آن آزادانه مطرح می‌‌شده و تنوع آراء و عقاید در آن وجود داشته یکی از مهم‌ترین ویژگی‌های کوفه در آن زمان بوده است.

نجف در بعد دیگر به واسطه این‌که در زمان خلافت حکومت‌های مختلف مهجور بوده و به آن مانند یک منطقه آزاد نگاه می‌‌شده و هم اکنون نیز این نوع نگاه درباره نجف وجود دارد، با این نوع نگاه یک فضای کاملا سالم از جهت زیستی در آن وجود دارد، در دوره‌های مختلف از جمله در دوره عباسیان، عثمانیان و یا در دوران شیخ بهاء و مقدس اردبیلی دوران دو علامه مجلسی دوران قبل و بعد از این بزرگان همین حالت وجود داشته و می‌‌بینیم که این ویژگی دور از سلطه بودن بسیار در کوفه و حوزه ِ آن نقش داشته است.

کوفه از جهت طبیعی و جغرافیایی موقعیت خاص خود را دارد یعنی مجاور بودن با بیابان‌های جزیره العرب و آب و هوای خاصی که دارد آن را منحصر به فرد کرده است. علاوه براین نوع تنوع‌ها در حیطه مرجعیت نیز در این‌جا تنوع دارد، چرا که آقایانی که قصد تصدی گری مرجعیت دارند در این حوزه زیادند یا جهت تعدد مشارب داخل خود مدرسه کوفه این حالت تعدد در مشرب‌ها و ایده‌ها یک حالت توازن و انسجام در حوزه کوفه به وجود آورده به طوری که هیچ وقت این حوزه در قبضه یک فکر و ایده نبوده است. من حتی یادم هست که استادی برای ما می‌‌فرمودند که نجف، ماندگاری اش به واسطه وجود مبارک حضرت امیر علیه السلام است. این قهاریت و جمال حضرت امیر و تأثیرش در نسل‌های مختلف علماء بسیار شگرف است چرا که با گذشت قرن‌ها و تربیت یافتن علما و دانشمندان بزرگ باز هم این گنبد و بارگاه همان است که بود؛ فارغ از جریانات سیاسی که در طول سالیان در کوفه وجود داشته است، دیدگاه‌های علمی متنوعی نیز در کوفه به ظهور و بروز رسیده اند که می‌‌توانم بگویم این یکی از ویژگی‌های بارز نجف است.

در اصول استخراج فتوا و منابع پژوهشی علمای نجف تابع روی‌کرد خاصی هستند یا اینکه منابع مشترک است؟ نگاه آنان به کتاب خدا و سنت مشترک است یا اینکه فقط در اجتهاد نهایی تنوع دارند؟

سند: در منابع به یک معنا، مثلا فرض کنیم انسداد و انفتاح دو رویکرد اصولی در حوزه نجف است. در مورد این موضوع منبعش وجود دارد که بالاخره انسداد و منابع آن فراگیرتر هست، مکتب اصولی که نظریه انسداد را می‌‌پسندد نسبت به خلف اصولی که نظریه انفتاح را می‌‌گیرد، رویکرد متفاوتی دارد، به طور مثال خود شیخ انصاری درباره ایشان چنین معروف است که می‌‌گویند در اکثر عمرش انسدادی بوده و اواخر عمرش کمی انفتاحی شده است.

بیش‌تر آقایان و علمای بزرگ در نجف هم بوده اند یعنی زندگی کرده اند به طور مثال ‌آیت‌الله وحید بهبهانی تنها در کربلا زندگی نکرده‌اند بلکه در نجف هم بوده اند بالاخره قسمت زیادی را در نجف بوده اند. شیخ جعفر کاشف الغطاء، نراقی پدر، میرزای قمی این‌ها اقامت‌گاهشان فقط کربلا نبوده است. به طوری که می‌‌توان گفت حوزه کربلا نیمی از ویژگی‌های حوزه نجف را داشته است.

بعد از شکل گیری حوزه علمیه قم می‌‌توانیم درباره تاثیر متقابل حوزه نجف و حوزه قم بر یکدیگر صحبت کنیم؟ این دوره تمایزاتی دارند؟

سند: بله دارند؛ حوزه علمیه قم همان طور که در روایت به آن اشاره شده از قدیم یک حوزه تک و خالص و محض بوده است؛ چه در مبانی اهل بیت (ع) چه در دیگر موارد ـ اگر تعبیرم درست باشد ـ حوزه نجف یک حوزه مداراتی است. قم چنان‌که محیط آن ایجاب می‌کرده چه در سخن‌وری و دیدگاه‌های علمی به دلیل این که بافت جمعیتی آن، این طور ایجاب می‌‌کرده بسیار یک دست و خالص بوده است. در روایات از قم به عش آل محمد تعبیر شده است که این به همان معناست یعنی دارای یک نظام فکری بی پروا است؛ در نجف یک دیدگاه مداراتی بوده و هست هم در بعد سیاسی و هم در بعد علمی.

‌‌‌در این صد ساله اخیر و بعد از تشکیل شدن حوزه علمیه به شکل رسمی توسط شیخ عبدالکریم حائری، برخی مدعی اند که نجف، عمق علمی بیشتری دارد و برخی بر این باورند که نجف به لحاظ وجود قله‌های علمی برجستگی بیش‌تری از قم دارد. نظر شما در این مورد چیست؟ از نظر عمق علمی تفاوت میان این دو حوزه وجود دارد؟

سند: در دوران اخیر شیخ عبدالکریم از حوزه نجف و سامرا برخاسته است؛ آقای بروجردی یکی دیگر از محصولات نجف است، آقای سید احمد خوانساری از مقدمات تا اواخر خارج در نجف بوده و مرحوم گلپایگانی ۴ سال، نزد علمای نجف بوده است؛ بسیاری از آقایان قم از پمپاژهای حوزه علمیه نجف هستند نه تنها در فقه و اصول بلکه در تفسیر و رجال هم همین طور است.

‌‌‌می‌‌خواهید بفرمایید تمایز علمی خاصی بین دو حوزه نجف و قم وجود ندارد؟

سند: تمایز هست. همین گسیل شدن علما از نجف به قم، یک دست بودن قم را به هم تغییر داده و افکار و ایده‌ها مخلوط شده به طوری که خود به خود رنگ و داده‌های نجف در آن دیده می‌‌شود واین باعث تکاپوی فکری در حوزه قم است.

‌‌‌سیاست نجف و قم به عنوان یکی از تمایزات هم‌دیگر چگونه است؟

سند: همان طور که عرض کردم حوزه نجف یک حالت آزادتری دارد البته قم به دور از پایتخت سیاسی بوده حتی در زمان اشعری‌ها یعنی زمان امام صادق(ع) و امام رضا (ع) یعنی در دوران عباسیان نتوانستند به قم احاطه پیدا کنند و چون دورتر بود، آزادتر بود و تا کنون نیز این آزادی و جود دارد که خود باعث تضارب آراء و تنوع ایده‌ها می‌‌شود.

‌‌‌در حوزه تدریس برخی از علوم، ظاهر این است که فلسفه و عرفان مقداری کم‌تر مورد توجه باشد؛ به نظر شما این دو شاخه علمی روند و روی‌کردشان در نجف چطور است؟

سند: در نگاه اول شاید این چنین برداشت شود ولی در دیدگاه عمیق تر اینطور نیست؛ مثلا علامه طباطبایی درس فلسفه و عرفان و علوم عقلی را در ایران فرا نگرفتند، هر چه بود در نجف بود و از محضر اساتیدی چون آقایان بادکوبه‌ای و نائینی میرزا علی قاضی و امثالهم و کمی هم از ‌آیت‌الله سید ابوالحسن اصفهانی فرا گرفت بنابراین علامه طباطبایی هر چه دارد، از حوزه نجف است. از میرزای قاضی، ملاحسین‌قلی همدانی و یا قبل از آن خود میرزای نائینی که مکتب معنوی خاصی داشت و نیز سید یزدی این‌ها هرکدام یک مکتب معنوی ویژه داشت، جدای از آن‌ها سلسله خاصی از علما بودند که دارای مکاتب و شیوه‌های به خصوصی بودند و صاحب عروه چنان‌که در مکتوبات او نقل شده است، شرح اسفار دارد و نیز یک دیوان شعر عرفانی؛ در شرح مکاسب آن یک قسمت از مطالب عقلی اسفار و غیر اسفار دارد که معلوم است دستی بر آتش داشته و به نظرم تسلط سید یزدی در مطالب عقلی بیش از مرحوم آخوند است با اینکه مرحوم آخوند منظومه را پیش ملاهادی فرا گرفته است ولی در عین حال این‌طور که پیداست سید یزدی تسلطش بیشتر است.

مرحوم ‌آیت‌الله بهجت با یکی از شاگردان سید یزدی برخورد کرده که آن شاگرد خود آیتی از مقام معنوی بالای سید یزدی بود. بنده باید عرض کنم که خود بنده سی سال در قم بودم یعنی از اول مقدمات تا رساله نویسی البته دو سوم اساتید ما نجفی بودند و یک سوم شان قمی.

‌‌‌همین کلمه مشرب که می‌‌فرمایید واقعاً مهم است؛ بدون درنظر گرفتن جغرافیای قم و نجف، این دو حوزه واقعا دو مشرب متفاوت هستند؟

سند: نمی‌توانیم بگوییم قم ویژگی خاص خودش را ندارد چون هم قدرت مند است و هم توانایی دارد. نمی‌‌توانیم منکر این قضیه شویم البته یک ویژگی نجف دارد که عبارت است از جایگاه معنوی بسیار قوی که بسیاری از علما چون میرزا‌هاشم آملی و مرحوم آقای بهجت و میرزا جواد ملکی تبریزی به آن اذعان داشتند. می‌‌شنیدم که نجف یک جهش عجیبی از نظر معنوی دارد و تا نیامدی به این‌جا نمی‌‌توانی آن را بچشی؛ و به طور کلی عتبات عراق یک حالت خاص و عجیبی دارد.

‌‌‌حوزه نجف را معنوی تر می‌‌بینید؟

سند: بله بسیار زیاد. عراق به طور کلی پادگان غیر مرئی اهل بیت(ع) است.

‌‌‌فضای نجف از حیث زیست و زندگی را چطور ارزیابی می‌‌کنید؟ اسلوب زندگی در نجف سخت است؟

سند: البته در نجف زندگی‌های مرفه هم وجود دارد ولی شرایط غالب با سختی و تنگی مواجه است.

‌‌‌زندگی طلبگی در نجف با قم تفاوتی دارد؟

سند: من یک بار تعبیر کردم که اینجا باشگاه ورزشی معنوی حضرت امیر(ع) است؛ این شوخی نیست شما می‌‌خواهید به یک باشگاه ورزشی معنوی بروید اگر مربی آن‌جا حضرت امیر باشد بهتر است یا شخص دیگر؟! حقیقتش هم همین است. آقای وحید خراسانی و آقایان بزرگ قم یک دوره در نجف اشرف این‌گونه بوده اند؛ من خودم وقتی مشغول رساله نوشتن شدم، در قم بودم البته عمده کارم را این‌جا انجام دادم، به نظرم می‌‌آید که در نجف هم از نظر علمی و هم از نظر معنوی تفاوتهای زیادی را حس کردم البته ممکن است از نظر معنوی یک سری مسایل را حس نکنم چون زبان معنویت همان معرفت است.

‌‌‌برخی بیان می‌‌کنند که اگر به ۵۰ یا ۶۰ سال پیش برگردیم، قله‌های علمی مانند ‌آیت‌الله سید محسن حکیم، ‌آیت‌الله خویی، حضرت ‌آیت‌الله شاهرودی و ‌آیت‌الله خمینی به نجف آمدند و به طور کلی شاید در آن زمان ۳۰۰ یا ۴۰۰ مجتهد در نجف داشتیم؛ اما در دوره اخیر نقدی می‌‌کنند و می‌گویند که تحت فشار شدید صدام تغییراتی به وجود آمد و نه از نظر علمی بلکه از نظر معنویت حوزه نجف برجستگی بیش‌تری دارد؛ اشتیاق علمی امروز و دوران گذشت نجف را چطور مقایسه می‌کنید، در حال حاضر شرایط علمی نجف بهتر از ۴۰ یا ۵۰ سال پیش است؟ در شرایط فعلی مهم‌ترین وجه تمایز نجف و قم چیست؟

سند: به نظرم ما امروز داریم ثمره نهال‌های حکیم‌ها، خوئی‌ها، نائینی‌ها و آقا ضیاء الدین‌ها را می‌بینیم؛ این نهال‌ها هنوز نو هستند؛ من به دید قاصر خودم معتقدم در فقه و اصول و کلام یک نهضت نوینی در حال شکل گیری است که جهش آن از دوران مرحوم آقا ضیاء و مرحوم کمپانی و … بیشتر است. این دوران از نظر جهشی کیفاً و کمّاً بیش از تحولی است که در دوران این سه بزرگوار به وجود آمد. حتی داده‌های آن در معنویت نیز فقط مجرد و انتزاعی نیست بلکه می‌‌توان آن‌ها را بر شمرد. داده‌های فرمولی و علمی دقیق است که جهش پیدا کرده و این جهش ریشه دار است و متکی بر حدس و خرافه نیست. به نظر بنده این جهش علمی حتی بیشتر از دوران زندگی آیت‌الله وحید بهبهانی است. به جرأت می‌‌توانم این ادعا را کنم، با تکیه بر آمار و اطلاعات دقیق و علمی صحبت می‌‌کنم. این جهش و پیشرفت در علوم، برای جهانی شدن و ارایه یک نقشه راه عمومی برای تمام مذاهب اسلامی خواهد بود؛ برنامه مدون و سیستماتیکی که پاسخ‌گوی تمام نیازهای جوامع بشری خواهد بود. من به دید قاصر خودم مزه آن را حس می‌‌کنم؛ با نگاهی گذرا به گذشته می‌‌بینم که در این دوران شکل گیری‌ای متناسب با جهانی شدن مکتب اهل بیت(ع) در حال انجام است تا زمینه ظهور حضرت مهدی (عج) فراهم گردد؛ این یک ادعا نیست از جهت سیستماتیک وآماری و علمی می‌گویم چون خودم معتقد به اصول بنیادی وقانونگرا هستم.

‌‌‌با صحبت کردن با مراجع و علما فهمیدم که تقریبا همه دغدغه علمی حوزه نجف را دارند چرا که تفاوت جدی در یک چنین برداشتی با دیدگاه سنتی و حاکم بر جامعه روحانیت وجود دارد.

سند: دیدگاه همگی محترم است. می‌‌توان به یک حقیقت از دو زاویه نگاه کرد؛ به نظر من جهت‌های علمی پر محتوا که وجود دارد، بیشتر است.

‌‌‌فرمودید امروز نگاه سیستامیک به فقه شرایط بهتری دارد؛ یک مساله‌ای که با آن در غرب مواجهیم و بسیار جدی است، بحث همزیستی مسالمت آمیز بین ادیان و مذاهب جهان است که آن را مورد انتقاد قرار می‌‌دهند و می‌‌گویند، “شما که ما را نجس می‌‌دانید و برخی از علمای شما حتی اهل کتاب ما را نیز نجس می‌‌دانند و یا اینکه برخی فتوا می‌‌دهند که نمی‌‌توان با زن غیر مسلمان ازدواج کرد و مرد اهل کتاب را نمی‌‌توان به شوهری برگزید و مسایل دیگری از جمله این‌که پسمانده سگ و خوک را نجس می‌‌دانید هم چنان که کافر را نجس می‌‌دانید“. این هم سان دانستن سگ و خوک و کافر چطور تحلیل می‌‌شود؟ فتوا می‌‌دهید که اگر از ما وام گرفتید نیت شما برای این باشد که وام را چه اصل و چه سودش را پس ندهید. چگونه هم‌زیستی مسالمت آمیز بین انسان‌ها با هر دین و اعتقادی را تضمین می‌‌کنید؟ اینها فکر نمی‌‌کنید به عنوان تقیه و نوعی کم کردن سطح برخوردهاست؟

سند: همه آنچه از احکام ارائه دادید را من می‌‌پذیرم و می‌‌گویم که اصیل است و اصلا هیچ بحث نژادپرستانه و ناسیونالیستی هم نیست. بنده عرض کردم با تکیه بر ثوابت شیعه یعنی نکاتی که هیچ شک و اختلافی در آن وجود ندارد، حرفم را ثابت می‌‌کنم؛ بدون هیچ تغییری و با در نظر گرفتن مسلمات شیعه عرض کردم.

‌‌‌ممکن است بیشتر توضیح دهید؟

سند: وقتی نگاه می‌‌کنیم به ارائه دیدگاه و سیستم امروزی بنده برای تمام حرف‌ها دلیل دارم و از روی دلایل نقلی ثابت می‌کنم لذا باید گفته‌های خود را به مکتب فقهی خودمان که شیعه هستیم تطبیق دهیم ونباید اصل را مبانی ونظریات دیگر مذاهب قرار دهیم وخدا نکند که گرد و غبارش به دامن فقه شیعه بنشیند.

مساله‌ای که بنده عرض می‌‌کنم در مورد اسیر جنگی است؛ وقتی جنگ فروکش کرد و آتش بس حاکم شد و دیگر جنگی در کار نبود هر کسی که در آن جنگ اسیر شد، خواه بودایی باشد، خواه مسیحی یا هر مذهب دیگر، کشتنش جایز نیست. چرا؟ شاید در بعضی مکاتب ضروری نیست، اما در مکتب اهل بیت(ع) این قاعده ضروری است، اگر اهل بغی باشد چرا حتما باید به مقابله با آن بر خاست، اما اگر تسلیم شده باشد و کارزار تمام شده باشد آن چنان که در آیه شریفه داریم (وضعت الحرب اوزارها) کشتن اسیر جایز نیست.

در بحث جهاد در دیدگاه فقه مدنی مسالمت با مؤمن و عدم مسالمت با کافر این میزان از مکتب فقه اهل بیت نیست ما در فقه یک باب معاهد داریم، یک باب مسالم و دیگری مصالح و اهل کتاب و دست آخر اسیر. این پنج باب این را می‌‌رساند که مؤمن و غیر مؤمن مسلمان و غیر مسلمان در میزان زندگی مسالمت آمیز با هم برابرند مگر اینکه فرد بخواهد علیه حاکم اسلامی بجنگد که در این صورت حکم بغی دارد و مقابله با آن واجب است و فرقی ندارد که مؤمن باشد یا کافر، اگر نسبت بغی به او وارد شود، مقابله با او واجب است. این در رابطه با زندگی مسالمت آمیز یا تروریسم است؛ هر چند طرف مقابل ما دست به تبلیغات بزند و سیاهکاری خبری کند ما نباید بترسیم و نباید بترسانیم و باید محکم بر روی نظریه درست خود تکیه کنیم به طور مثال پیامبر ۱۳ سال مبارزه کرد، حضرت امیر با اصحاب جمل، صفین و نهروان هیچ گاه با زور کار را پیش نبردند، اولین قدم گفت وگو، مدارا و صحبت است، به همین خاطر بود که مجبور شدند پیامبر را ترور کنند زیرا پیامبر با زبان خوش و بدون استفاده از زور مردم را دعوت می‌‌کرد و مردم با فراغ بال دعوت او را لبیک می‌‌گفتند؛ این مساله در تاریخ اسلام بی نظیر است، وقتی حضرت امیر را خواستند خلیفه خود کنند چنان هجوم آوردند که دیگر راهی جز قبول خلافت برای حضرت نماند این کار در مورد هیچ یک از صحابه قبل از حضرت امیر سابقه نداشت. در دنیای امروزی هم با اندک تأملی در میابیم که نهادهای بین المللی هم چون سازمان ملل متحد، شورای امنیت و دیگر سازمان‌ها قابلیت برقراری عدالت و مساوات و فراهم کردن حقوق حقه تمام انسان‌ها را ندارد و تنها کسی که می‌‌تواند دنیای امروزی با تمام فراز و نشیب‌هایش را اداره کند، معصوم است و بس.

خود علما فتوا می‌‌دهند که جهاد ابتدایی با امام معصوم است. اصلا جهاد ابتدایی معنایش چیست؟ معنایش این است که یک رئیسی باشد که حاکم بر امورات تمام مردم جهان باشد و برای تمام مردم جهان و ملتهای مختلف تصمیم گیری کند. هیچ فقیهی، گروهی، سازمانی و نهادی توانایی اداره مردم را به شکل کامل ندارد.

شورای امنیت امروزی هر که پول بیشتری داشته باشد آن را عضو دایم می‌‌کند، اگر بخواهم نگاهی به این سیستم طراحی شده و مورد نظر خودمان بیندازیم مثلا راه‌های مالیات تعریف شده است از جمله زکات و خمس و پولی که اهل ذمه بابت مالیات می‌‌پردازند؛ در این زیست مسالمت آمیز هیچ کسی حق تعدی به حقوق دیگری را ندارد حتی کافری که در زیر چتر سیستم اسلامی است، حق دفاع دولت از او را دارد که این مورد در قرآن هم آمده است؛ اما مؤمن دوازده امامی اگر رفت در ذمه یک کشور غیر اسلامی، دیگر از این حقوق برخوردار نیست؛ بله حقی دارد از جهت تصدی طبق آیه‌ای از قرآن که می‌‌فرماید: فما لکم من ولایتهم من شیء حتی یهاجروا (انفال ۷۲) پس معلوم می‌‌شود که ما برای مؤمنی که از ذمه دولت اسلامی خارج شده حقی بر گردنمان نیست و تکلیفی نداریم.

حرف بنده این است وقتی بنا باشد از ضروریات فقه شیعه بحث کنم هم چون پزشکی می‌‌شوم که می‌‌خواهم مریض را معالجه کنم و هیچ رودروایستی با کسی ندارم؛ صحبت برای زیست سالم و معنوی چه در این دنیا و چه در جهان آخرت هست؛ این نکته نتیجه نژاد پرستی و نازیسم نیست؛ این به عنوان یک پزشک مخلص و صادق است؛ لذا تکفیر در اهل بیت به معنای حرمت نداشتن او از جهت پول و خون نیست، بلکه به معنای تخطئه فکری است. هر موضوعی را در جامعه می‌توان به آن نسبت داد مثلا می‌‌خواهم ازدواج کنم آیا این ازدواج، همسو با زندگی مسالمت آمیز مدون در برنامه هست یا خیر؟ تمام انسان‌ها در این برنامه از حق هم‌زیستی مسالمت آمیز بهره مندند و حق دارند در منافع اقتصادی و امنیتی از یک سهم برخوردار باشند و البته این موضوعات با زور و اجبار نمی‌‌شود بلکه با حالت نرم، گفت وگو و به صورت مسالمت آمیز باید انجام پذیرد؛ این امر منافات با نص و حق نیست.

‌‌‌ما اگر به طور خلاصه اقلیتی را جدا نکنیم و به طور کلی قضاوت کنیم، همه راویان گرایش‌های متفاوتی دارند، فرمایشات شما از جانب سایر علما عمومیت ندارد. مورد دوم، شما فرمودید این یک حدیث اخروی است ولی احکام جاری ما به ازای فعلی دارد مثلا دیه‌ها فرق دارد یا می‌‌گویید نجس هستند؛ چطور بحث دیه و قصاص را توجیه می‌‌کنید؟ آیا فقه ما این را به خدا واگذار نکرده؟ ما می‌‌خواهیم جامعه سلم مدنی تاسیس کنیم در حالی که احکامش برای افراد گوناگون متفاوت است، چطور این عدالت و مساوات برقرار خواهد شد؟ تا آن زمان که زمینه برای ظهور فراهم و تصدی امر به شکل مستقیم بدون نائب امام زمان(عج) انجام شود، تکلیف اجرای این احکام چه می‌‌شود؟

سند: این مقدار صحبت‌هایی که کردم از پایگاه‌های اختلافی علمای شیعه نیست از پدیده‌های ضروری شیعه است. سیستم اداره شهر، کشور، سیستم جهانی و قسمت چهارم خدمات مدنی، قسمت پنجم دیدگاه اخروی است که آن‌ها را باب بندی کرده‌ام؛ نکته اول این‌که روی یک مساله که مورد اتفاق علمای شیعه نیست، تکیه نمی‌‌کنیم. میشود سیستم کامل شهر و کشور و جهان را با استفاده از موارد اتفاق علمای شیعه ارائه و ترسیم کرد نه مواضع اختلاف شیعه را، ومعلوم است که غیر معصوم نمی‌‌تواند رئیس کل نظام جهانی باشد.

و نکته دیگر که پنج باب معاهد و مسالم و مصالح و اهل ذمه و اسیر، وهمچنین آیه مبارکه. (فما لکم من ولایتهم من شیء حتی یهاجروا – انفال/۷۲) این را نشان می‌‌دهدکه کسی که مؤمن باشد و زندگی در ذمه دیگر بلاد غیر اسلامی را برگزیند، حق امنیت بگردن دولت اسلامی ندارد؛ اما یک بت پرستی که مسالم ماست، حق امنیتمدنی دارد.

نکته دیگر اینکه در مورد نجاست کافر و منع ازدواج با او باید اینگونه بیان شود که کفر یک بیماری است و قانونگذار اسلامی راههای پیشگیری از این بیماری را معین کرده و کافر حق ندارد که بیماری خود را بین سائر مردم منتشر کند و به پیشگیری دیگران اعتراض کند، دولت هم چنین حقی را ندارد که سبب انتشار این بیماری بین مردم شود.

در بحث نجاست کافر این را تصور کنید که اگر کسی مریض باشد آیا حق دارد بدون معالجه بین مردم حاضر شود و با آنان مخلوط و موجب انتشار بیماری شود یا اینکه دولت برای حفظ مردم از ابتلا به این بیماری باید این قوانین را رعایت کند، پس کفر یک بیماری است، مشکل این است که در دنیای امروز بین کافر و غیر کافر فرق گذاشته نمی‌شود و این را بیماری حساب نمی‌‌کنند.

‌‌‌بحث دیات چه می‌‌شود؟

سند: دیات یک بحث مسلم است. بله اگر مسلمانی با اصرار وتعمد در کشتن اهل کتاب را بکشد، وکشتن ایشان را سبک بگیرد نه اینکه درگیری اتفاق دهد جزایش جنایت قتل نفس است نه دیه همانطور که فقها در کتاب قصاص تفصیل دادند.

‌‌‌اگر نیت او قتل نفس نباشد؟

سند: اگر در پیوند اجتماعی با آنها شرط کردند که ما دیه کامل بگیریم این قرارداد بعنوان قراداد استثنائی مندرج است؛ و حقوقی که در قراداد برای انها مقرر شده ثابت می‌‌شود.

‌‌‌شما این حقوق را برای زنان هم قائل هستید؟

سند: من در مورد زن‌ها بدون این‌که دست به ثوابت بزنم ثابت می‌‌کنم چون آن را از ضروریات می‌‌دانم.

‌‌‌نجاست کفار چطور است؟

سند: من بدون اینکه دست به ثوابت بزنم و همانطور که گفتم هیچ لطمه‌ای به روند بشر و یا سیستم زیست بشر بخورد هم چون یک دکتر و پزشک هر چیزی که ببینم و استنتاج کنم می‌‌گویم و در سوی دیگر مشکل یا بیماری هم اگر وجود داشته باشد، باید آن را درمان کنم.

‌‌‌چون احکام خاص است، ما اگر بخواهیم اجرا کنیم احتمالا تبعیض رفع نمی‌‌شود.

سند: یک مقدمه عرض کنم بنده عقیده ندارم که غیب امام زمان (عج) به معنای عدم حضور در صحنه است بلکه غیبت در مقابل ظهور وآشکارا بودن است. ایشان در مرکز اداره این جهان قرار دارد و همه چیز را کنترل می‌‌کند. حضرت مهدی (عج) در جامعه جهانی فعال است، و به نظرم فعال تر از او نیست ولی نامرئی است یعنی به طور مخفی است؛ و به عبارت دیگر یک شبکه خیر نامرئی است. البته کمی از این برنامه بطور آشکار انجام می‌‌شود اما چه زمانی به طور کامل آشکار می‌‌شود؟ زمانی که مردم قابلیت مسئولیت پذیری در این برنامه وپروژه الهی عدالت خواهی را داشته باشند. با این حال او می‌‌تواند با حضور قدرت‌های بزرگ به کارش ادامه دهد پس این‌که قبل از ظهور و بعد از ظهور دو سیستم در امامت وفعالیت مهدوی متفاوت وجود داشته باشد نخیر این طور نیست همین سیستم که در عصر غیبت بشکل مخفی ونامرئی هست در عصر ظهور آشکارا و علنی خواهد شد.

بنا براین مقدمه در سیستم مهدوی راه برای همه باز است وهمه بدون فرق به گرویدن به این نظام دعوت شده اند، وتفرقه بر أساس دین یک تفرقه نژاد پرستانه وناسیونالیستی نیست بله تفرقه بر أساس انتخاب نظام است، گرایش مهدوی هم به ترور نیست بلکه به تعقل وتفکر ونشر معرفت است، وبا این گرایش جهان را اداره می‌کند. نه این‌که با قدرت و به اصطلاح امروزی از لابی‌های قدرت و ثروت استفاده تا اراده خود را تحمیل کند. چیزی که الان در سازمان‌های بین المللی جریان دارد؛ مانند حق وتو که یک زور است و تحمیل اراده خود بر دیگری است.

آن‌چه که به نظر عدالت آمیز است حاکمیت مراکز داده‌ها وآماری وپژوهشی فرا علمی ومشورتی در همه زمینه‌ها ورشته‌هاست زیرا با استفاده کردن از تجربیات و آگاهی‌های شما از شما استفاده می‌‌کنند بدون اینکه توجه کنند که شما چه دین و چه مذهبی وچه نژادی دارید. مرحوم میرزای نائینی این نظر را می‌‌پسندد وقائل به محوریت خرد جمعی واستفاده از تجارب همگان است؛ و قبول دارد به طوری که این سیستم را یک ماده خام می‌‌داند که می‌‌تواند دست مایه کارهای بزرگی شود، البته این در بخش نظم مدیریتی معیشت مردم است نه در بخش نظم روابط اجتماعی.

پس در جنبه معیشتی همه چیز با برابری و مساوات انجام می‌‌پذیرد و اینکه گفته اند «یملأ الارض قسطا و عدلا» سبب تاکید بر عدالت این است که رکن دین عدل و قسط است نه شعار انتحال وانتساب صوری به دین. وقتی این رکن برقرار شد منسوب به دین واقعی می‌‌شود و عین عدالت است. وسیستم شایسته و گویا برای این پروژه عدالت الهی در دیدگاه قرآن و اهل بیت، مکتب اهل بیت(ع) است.

‌‌‌در این مکتبی که بحث می‌‌کنید، تکلیف احکام راجع به زنان چی شود؟ ارث زنان؟ امامت زنان؟ دیه زنان؟

سند: عرض می‌‌کنم که نسبت به زنان باز من روی ایده خودم شروع می‌‌کنم از پایگاه‌های ضرورتی شیعه نه پایگاه‌های اختلافی علما.

در حجیت اهل خبره، آقایان علمای شیعه اختلافی بین زن و مرد قائل نیستند. پزشک، مختصص مکانیک، متخصص نفت و … هیچ عالم زنی که در هنر، اجتهاد و فنی، تخصص داشته باشد ما آن را نفی نمی‌‌کنیم.

دوم، در حکمرانی جامعه تنها قانون دان که فقیه و … حاکم نیست بلکه یک قانون حاکم چند تا پایه دارد، در قانون و فقه و … هم‌چون موضوعات امنیتی و اقتصادی و نفتی و بانک‌داری و مانند ان در هر بستری از زندگی ما قول نخبگان در آن کاربرد دارد؛ مثلا در موضوع پارلمان و مشروعیت قضایی؛ می‌‌دانید سیستم غرب نظامی پیشرفته تر از نظام انتخابات است وآن این است که قوه قضاییه و مجریه باید تحت سیطره مراکز پژوهشی و مشورتی قرار بگیرند البته فعلا که دست مایه قدرت سیاسی می‌‌شوند منتها از جهت تئوری این پیشرفت بالاتر از انتخابات است به دلیل این‌که عقل جمعی حاکم است بدون رنگ و نژاد لذا حتی اگر شهروند یک کشور نباشیم ولی از تخصص مان در آن کشور استفاده می‌‌شود. مشارکت به نوعی تخصص نخبگان خواهد بود البته این یک نوع پیشرفت در نظام مشارکت و عدالت خواهی است.

ولذا در قوه قضاییه مشورت نخبگان چه زن و چه مرد کاربرد دارد. ولی در قهرمان بودن و ریاست کردن و زیر فشار بودن قاضی از این لحاظ زن نمی‌‌تواند قاضی باشد.

حضرت زهرا(س) فدک را که به عنوان خزانه پیغمبر بود را اداره می‌‌کرد و خدا بدون تأخیر پیامبر را ملزم کرد که اختیار آن باغ در دست حضرت زهرا باشد یعنی ایشان وزیر خزانه داری دولت اسلامی بودند و یا خود ام‌هانی خواهر حضرت امیر (ع) در زمان پیامبر(ص) و زمان خود حضرت امیر بلکه تا زمان امام زین العابدین (ع) مسئولیتهای امنیتی واگلاعاتی هنگفتی داشت؛ زیرا در برخی موضوعات و موارد زنان نمی‌‌توانند ظاهر شوند ولی در برخی موارد می‌‌توانند حضور پیدا کنند که امنیت و اطلاعات از این دست است.

در جایی که کار زن قهرمانی نمی‌‌خواهد و از جهت دانش و علم و در صورتی که رو در رویی مردان نباشد مجالی برای زنان هست، از جهت ارث سهم کمتری دارد در مقابل مسئولیت‌های مالی کمتری بر دوش اوست. برخی مساله در جامعه غرب بسیار مشکل ساز شده،

‌‌‌حضرت ‌آیت‌الله فیاض قائل هستند که زن می‌‌تواند قاضی هم باشد.

سند: ۹۹ درصد علمای شیعه قاضی شدن زن را قبول ندارند؛ و بر اساس نظر مشهور فقهای شیعه در ده قرن سخن می‌گویم. حالا غربی‌ها چند درصد وزیر زن و رئیس زن دارند؟ آمار می‌‌گوید کمتر از ده درصد شاید پنج در صد. چرا؟ طبیعت زن طبیعت دیگری است. ولی این نکته به معنای بیزاری از زن نیست.

‌‌‌اما در غرب اگر مردم خواستند زن را متصدی خود کنند، مانعی نیست؟

سند: عمر این داستان حداکثر به ۵ دهه یا ۷ دهه قبل می‌‌رسد چرا نهایتا ۵ الی ۱۰ درصد امور به دست زنان سپرده شده است؟

‌‌‌تا دهه ۲۰ زنان حق رأی نداشتند کم کم در دهه ۶۰ بود که در اروپا زنان حق رأیشان پیدا شد، در این فضا، امکان تحصیل و کسب و کار باز شد، سطح به سطح جلو می‌‌رود.

سند: می‌دانید در غرب از جهت آماری، مزد زن کمتر از مزد مردان است.

‌‌‌اگر مردم خواستند که زنی را حاکم خود کنند، تکلیف چیست؟

سند: از دیدگاه سیستم این کار اشتباه است. زن قابلیت ندارد که به طور مثال قصاب شود، ولی قابلیت دارد که دانشمند شود. مهم شأن زن است که باید مراعات شود.

‌‌‌اگر با این فتواها کسانی مخالفت کردند، نرم افزاری برخورد می‌‌کنید؟

سند: بله! اگر کسی خواست با ما بجنگد بله مقابله می‌‌کنیم ولی بحث و مجادله در دیدگاههای علمی ایرادی ندارد.

‌‌‌با پول خودش تلویزیون بزند و دیدگاه شما را رد کند شما چه می‌‌کنید؟

سند: از راه بحث علمی دیدگاه اشکالی ندارد ولی کشاکش مشکل دارد. به صورت علمی بحث کنند.

من سوالم این است در منطق شما که مردم شما را بالا بردند و رئیس شدید حالا این مردم می‌‌خواهند شما را پایین بیاورند شما چه می‌‌کنید؟ سخت افزار یا نرم افزار؟

سند: باید بین مخالفت‌های علمی و مخافت‌ها و جنگ امنیتی که یکی از ابزارش تهاجم فرهنگی است فرق قائل شویم.

‌‌‌بحث مهمی است که شما مطرح فرمودید. شما فقیه هستید. می‌‌خواهم استدعا کنم این دو نکته را تعمق بفرمایید؛ مخصوصا در مورد حاکمی که از سوی مردم به حکومت می‌‌رسد و همان مردم خواهان برکناری او از قدرت هستند.

سند: دو مسأله است یکی مشروعیت است که مرهون به نظر وقبول اکثریت مردم نیست ولذا امیر المؤمنین (ع) وامام حسن (ع) با پشت کردن مردم به آنها مشروعیت خود را از دست ندادند.

بله مسئولیت ائمه (ع) این نیست که اگر مردم به برنامه حق پشت کردند و تحمل مسئولیت نکردند به تنهایی قیام کنند و اقامه دولت حق نمایند بله باید نقش تربیت مردم را به دست بگیرند و آنها را هدایت کنند والا جبری نیست که مردم را مجبور به تحمل مسئولیت کنیم (أنلزمکوها وانتم لها کارهون) بلکه هدایت واتمام حجت، وامیر المؤمنین (ع) تا جایی که مردم تحمل وتعهد داشتند در جنگ جمل وصفین ونهروان ادامه دادند.

وکذلک شیوه اهل بیت (ع) فشار بر مردم با تآسیس گروههای مخفی وسری وترور وزور نیست، بلکه شیوه اهل بیت (ع) شیوه دعوت با علم ومعرفت وبار آوردن مردم از لحاظ فکری وعلمی است تا با احساس مسئولیت قیام فی نقشهای خویش کنند. بله تقابل به مثل با جنگ امنیتی ومخفیانه دشمن باید انجام گیرد وجنگ نرم دشمن با جنگ نرم جواب داده میشود.

‌‌‌یک جایی از بحث شاید غامض باشد ولی برای اهل علم پیچیده نیست ولی چون من فقیه نیستم هضم آن برای من کمی سخت است چون در جاهایی به نظریه ولایت فقیه امام خمینی (ره) طعنه می‌زند و آن را زیر سوال می‌‌برد.

سند: تصدی خود ولایت فقیه را من در کشور قائل هستم ولی نقش فقیه بدون نقش نخبگان نیست.

‌‌‌شما می‌‌فرمایید در یک کشور فقیه می‌‌تواند متصدی امور شود؟

سند: بنده کوشای این هستم که از روی تسالمات و مشهورات فقه شیعه یک نقشه ارائه بدهم که نخبگان در آن نقش دارند هم فقها و هم مؤمنان و …

‌‌‌تمایزات شما با نگاه امام خمینی کجاهاست؟ یعنی کجاهای نظریه ولایت فقیه را قبول می‌‌کنید و کجای آن را حاشیه می‌‌زنید؟

سند: نظر خود امام خمینی این نیست که تمامی کارها وصلاحیت‌های معصوم بر گردن فقیه است و لذا خود ایشان در تحریر الوسیله قائل به اختصاص جهاد ابتدائی برای امام معصوم (ع) است و معنای جهاد ابتدائی ریاست جهانی دنیا است البته اقای خوئی وملا باقر سبزواری قائل به عموم نیابت فقیه از امام در جهاد ابتدائی از باب حسبه هستند ولی ۹۹.۹% علمای شیعه معتقد به اختصاص به معصوم هستند.

‌‌‌در حال حاضر وضعیت مرجعیت شیعه را چطور ارزیابی می‌‌کنید؟

سند: بسیار خوب بسیار عالی. این گستردگی نیروهای زبده علمی و کوشای در این راه هروقت که علم بالا می‌‌رود مذهب شیعه بیمه می‌‌شود. خدا نکند وقتی علم افت می‌‌کند میکروب‌ها وارد مکتب می‌‌شوند.

‌‌‌نگرانی‌هایی وجود دارد در مورد سنت‌های مرجعیت مثلا در صورت زنده بودن مراجع شاگردان اعلام مرجعیت می‌‌کنند؛ سنت‌های مرجعیت مانند گذشته رعایت می‌‌شود؟

سند: آقای خویی هنوز به پنجاه سالگی نرسیده بود که رساله عملیه داد. این سابقاً بوده و طبیعی است و در دوران شیعه همیشه بوده است.

‌‌‌قبلا مرجعی که از دنیا می‌‌رفت مُهر او را می‌‌شکستند و اموال به مرجع بعدی منتقل می‌‌شد، اما اکنون مراجع که فوت می‌‌کنند هنوز دفترشان باز است.

سند: البته این نکته منفی ندارد. مهم این است که فعالیت دینی و فرهنگی این مرجع بماند. این شفافیت باعث نظارت و این نظارت باعث بالارفتن عقل همگانی می‌‌شود.

‌‌‌با نوع دیدگاهی که دارید هرگز مورد انتقاد و فشار قرار نگرفتید؟

سند: چون خودم مذاقم توجه به قول مشهور است و مشهور دوران ده قرن اخیر را می‌‌پسندم و کلا قدیمی پسندم لذا اینها یک سپری برای من است البته نه برای فریب دادن یعنی مته به خشخاش نمی‌‌گذارم. پویا بودن مذهب اهل بیت(ع) این نیست که ثوابت را تغییر بدهیم بلکه باید ثوابت را نگه داریم و پل بزنیم بین جدید و قدیم و متغییرها.

‌‌‌اشاره داشتید که جمع بین دیدگاه‌ها بسیار مهم است، در موضوع مرجعیت نظرتان چیست؟ قائل به مرجعیت اعلم واحد هستید؟

سند: اعتقاد من هیچ گاه بر مرجع تقلید تک نبوده است، حتی دوران شیخ مفید ایشان با شیخ مرتضی نوعی تنافس علمی داشتند. البته در علوم مختلف تک رو داشته ایم مثلا فلان عالم در فلان رشته از علم از همه اعلم است ولی اینکه در تمام علوم سرآمد باشد خیر. همیشه این اختلافات در دیدگاه‌ها بوده و خواهد بود.

‌‌‌از اذان صبح تا موقعی که می‌‌خوابید چقدر مطالعه، تدریس یا عبادت می‌‌کنید؟

سند: عموما صبح بیدار می‌‌شوم بعضی عبادات را انجام می‌‌دهم بین الطلوعین معمولا بیدار هستم مگر آنکه خستگی ام مفرط باشد. چهار درس دارم. اول اصول بعد فقه و عقاید و تفسیر. معمولا پروژه‌ای نگاه می‌‌کنیم و معمولا هر روز مباحث داغ تر و جدی تر می‌‌شود.

‌‌‌بعد از درس؟

سند: یک جلسه عمومی با مردم دارم.

‌‌‌اگر مردم مشکلات شخصی هم داشته باشند جواب می‌‌دهید؟

سند: بله! حدود دوساله است که انجام می‌‌دهم؛ قبلاً یک پنج شنبه و جمعه بود اما اکنون هر روز هست. عصر یک جلسه علمی کارگاهی داریم، شب هم یک جلسه دیگر با آقایان در عقاید؛ تقریبا هر روز سه جلسه کارگاهی دارم.

‌‌‌خانواده؟

سند: وقت فراغت با آنها در سفر یا جاهای دیگر هستم.

‌‌‌هیچ شده حال طلابتان که غایب باشد را بپرسید یا به ملاقات او بروید؟ رابطه شما با شاگردان به چه صورت است؟

سند: ارتباطمان دوستانه است. ارتباط ارباب و آقایی نیست. من سراغ نمی‌‌گیرم چون ممکن است در رودروایستی حضور در کلاس من را داشته باشند به همین جهت اختیار را به خودشان واگذار می‌‌کنم.

‌‌‌اگر طلبه‌ای بیاید و از شما کمکی بخواهد، چه می‌‌کنید؟

سند: دوستانه به او کمک می‌‌کنم.

‌‌‌رفت آمد بین علما به چه صورت است؟

سند: جلسه ارتباطات برقرار است؛ الحمد لله با علما هستیم و سراغ هم را می‌‌گیریم.

‌‌‌به عنوان یک روحانی از شغل و کار و مسیری که انتخاب کردید، راضی هستید؟

سند: خیلی حمد و سپاس خدا را می‌‌کنم که این بنده ناچیز رو لایق دانستند که به این مسیر وارد شوم.

‌‌‌زیارت در برنامه‌های شما هست؟

سند: جزء مطالب درسی است چون زیارت نامه جزء منابع درسی است وقتی مطالعه می‌‌کنم گویی که یک کلاس پیش حضرت امیر می‌‌روم.

‌‌‌در باب زیارت اشکال می‌‌کنند که در و پنچره را نبوسند؛ چرا علما بعضا به این مساله اهتمام ندارند؟

سند: من مشهور را می‌پسندم. مشهور است در روایات اهل بیت در تبرک جستن به بارگاه ائمه که مورد عنایت آقایان در فتوا نیست ولی تا زمان شهید اول، شیخ طوسی در کتاب المزار آن را جزء آداب اسلامی آورده و ریشه قرآنی هم دارد. «اذهبوا بقمیصی هذا فالقوا علی ابی یرتد بصیرا» یا «واتخذوا من مقام ابراهیم مصلی» تماس سنگ به حضرت ابراهیم خداوند آن را محل نمازگزاردن و بارگاه قرار می‌‌دهد. یا «فی بیوت اذن الله» مراقد آهل بیت (ع) خانه مقدس خدا هستند.

‌‌‌به فتواهایی که می‌‌دهید، عمل می‌‌کنید؟

سند: بله! مثلا در مورد ازدواج دخترم وظیفه مشورتی داشتم و مشورت دادم راه را نشان دادم و تصمیم را در فضایی دوستانه به خود دخترم واگذار کردم.

‌‌‌اگر نظر شما را رد کند اشکالی ندارد؟

سند: اشکالی ندارد. همیشه با خانواده برخورد دوستانه داشتم و زور و اجباری نداشتم.

‌‌‌کتاب مشهور سلیم بن قیس را می‌‌پذیرید؟

سند: جای دغدغه ندارد؛ و گفته نقل شده از شیخ مفید این است که اصل کتاب جای شک ندارد ولی برداشت از این کتاب به حسب نسخه‌های مختلف نیاز به رجوع به تخصص عالمان دینی دارد، و این فرمایش شیخ مفید مختص به این کتاب نیست. مثل کتاب کافی با چاپ‌های مختلف منتشر شده ولی در اصل کتاب جای شکی نیست. دوم اینکه نعمانی شاگرد کلینی و صدوق در کمال الدین راه‌هایی دارد که اصالت کتاب را ثابت می‌‌کند، و این کتاب را بزرگان علما نقل و اعتماد کردند.