من یک وقت دفتر آقا رفتم، کاری داشتم با آقای حجازی، آقای سردار سلیمانی را هم نمی شناختم، آنجا نشسته بود. به آقای حجازی گفتم: یک حرف خصوصی دارم، ایشان کیست که اینجا نشسته است؟ گفت: نمی شناسی؟ گفتم: نه، گفت: سردار سلیمانی است. گفتم: عه، اسمش را شنیده ام. . .
محبوبیت مردان خدا؛ عنوان درس هایی از قرآن، استاد قرائتی بود که پنج شنبه گذشته به تهیهکنندگی محمود متوسل، از شبکه یک سیما به روی آنتن رفت.
استاد در این برنامه به تبیین موضوعاتی چون « خون بر شمشیر پیروز است»، «اراده خدا، حاکم بر خواست بشر»، «رزق همه موجودات، به دست خدا»، «نشانه های همراهی با رسول خدا»، « عزّت و ذلّت به دست خدا» و. . . براساس آیات و روایات پرداخت.
مشروح بحث استاد:
الحمدلله رب العالمین بعدد ما أحاط به علمه، الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التقوی
بحث ما راجع به نقش ایمان به خدا بود که نمونۀمؤمن را قرآن می گوید: اگر می خواهید ببینید مؤمن کیست، این مؤمن است. آیه را می خوانم، ترجمه اش را بلد هستید. از این عربی آسان است. «وَ ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا» یعنی چه؟ «لِلَّذِینَ آمَنُوا» برای کسانی که ایمان آوردند، چه زن چه مرد، خدا می خواهد برای زن و مرد مؤمن یک مثال بزند، می گوییم: چیه؟ کیه؟ «امْرَأَتَ فِرْعَوْنَ» (تحریم، ۱۱) زن فرعون، زن فرعون نمونه زن مؤمن است. زن فرعون چیست که خدا در بین این همه آدم می گوید: همه شما از این خانم یاد بگیرید. ۱- شکنجه فرعون، در برابر شکنجه فرعون تسلیم نشد. در برابر کاخ و باغ و طلا و شاهنشاهی فرعون تسلیم نشد. در کاخ بود و نان کاخ را می خورد اما طرفدار معصوم بود. طرفدار حضرت موسی بود.
۱- ضرب المثل های نادرست
این مثال هایی که در دهان ما هست، این مثال ها را زن فرعون همه را از بین برد. ما چند تا مثال می زنیم همه حفظ هستید. اینها را می گویم تا به بحث امروز ملحق شویم. یک حرف غلطی می زنیم، می گوییم: خواهی نشوی رسوا. . . زن فرعون گفت: نخیر، من همرنگ جماعت نمی شوم! همه قربان فرعون می روند و بله قربان به فرعون می گویند من تنهایی نان فرعون را می خورم ولی بله قربان به فرعون نمی گویم. خواهی نشوی رسوا غلط است.
مثل غلط دوم؛ با یک گل بهار نمی شود. زن فرعون گفت: من یکی هستم ولی با یک گل هم بهار می شود. با یک سردار سلیمانی خیلی چیزها عوض می شود. با یک گل بهار نمی شود حرف غلطی است. یکدست صدا ندارد، چرا اگر آدم به کله خودش بزند، صدا دارد. دیگر هرجا نمک خوردی، نمکدان را نشکن. زن فرعون گفت: نخیر، اینطور نیست. من نمک فرعون را می خورم و فرعون را می شکنم. یعنی یکسری از حرف هاست که جزء فرهنگ ما شده، تکیه کلام ما شده، زن فرعون گفت: وقتی آدم گفت خدا دیگر باقی را دور بریزد. «قُلِ اللَّهُ ثُمَّ ذَرْهُمْ » (انعام/۹۱) بگو خدا و باقی را دور بریز.
۱۶۵ موشک در دزفول افتاد زمان جنگ، دزفولی ها روانی نشدند، یکی از این موشک ها در دانشکده روانشناسی هر کشوری بیافتد، اساتید دانشکده روانشناسی روانی می شوند. یکی از این موشک ها همه را روانی می کند. نقش ایمان به خدا یک نقش بی بدیلی است. یک امام خمینی پیدا می شود. یک حججی پیدا می شود. زن، بچه، وطن، حقوق و درجه، اصلاً به ریش همه می خندد. «قُلِ اللَّهُ ثُمَّ ذَرْهُمْ ».
۲- خون بر شمشیر پیروز است
در قرآن حدود دویست مرتبه این کلمه آمده است. «دون الله و دونه» دائم می گوید: غیر خدا چیزی دستش نیست. یک شعار امام داد این شعار را امام از امام حسین یاد گرفت، فرمود: خون بر شمشیر پیروز است. آدم می بیند یعنی گاهی وقت ها یک صحنه هایی پیش می آید که از جوانی من یک حدیث را نمی فهمیدم یعنی چه. حدیث این است که مثلاً امام زمان(ع) وقتی ظهور می کند که مثلاً شرایط اینطور باشد و اینطور باشد. ما می خوانیم امام زمان یک چنین زمانی ظهور می کند که حالا حالا پس نمی آید. زن های درون خانه بتوانند قضاوت کنند، یعنی قدرت تشخیص حق داشته باشند.
نزد یکی از علما رفتم و گفتم: با این حدیث چطور می توانیم منتظر آقا باشیم؟ ایشان یک حدیث خواند قشنگ است. هرکس اهل کامپیوتر است می تواند دربیاورد. «اصلح الله امره فی لیلة» یعنی خدا یک شبه همه کارهایش را اصلاح می کند. این ماجرای حججی که پیش می آید یا سردار سلیمانی، می گوید. . . اینکه مشکل پوشک داشت، این مشکل دلار داشت، این مشکل خودرو داشت، آن مشکل اختلاس بود، این همه مردم، این همه حرف. . . پیش هرکس می نشستی حرف می زد و خیلی از اشکال هایشان وارد بود. یعنی اشکال های به حقی داشتند و نمی دانستیم چه کنیم. یک مرتبه یک چیزی پیش می آید و همه مردم ۲۴ ساعته عوض می شوند. حالا فهمیدیم حدیث یعنی چه؟ «اصلح الله امره فی لیلة» یک شبه درست می شود.
۳- اراده خدا، حاکم بر خواست بشر
بنی صدر ۱۱ میلیون رأی داشت. اگر می خواستند با بیان و استدلال مردم را عوض کنند، یازده میلیون یک ربع وقت می خواست که آدم یک ربع بنشیند با این حرف بزند که بنی صدر چنین و چنان است. ۱۱ میلیون یک ربع، ماشین حساب دارید چقدر می شود، ولی یک مرتبه بنی صدر ۲۴ ساعت زیر و رو شد. برعکسش هم می شود که یک مرتبه همه چیز عوض شود.
ما در اسلام آدم داریم که یک رکعت نماز نخواند ولی اهل بهشت است. هرکس می شناسد دست بلند کند. یک نفر. . . عربی به مدینه آمد کافر بود. گفت: چرا شهر خلوت است؟ گفت: مردم جنگ احد رفتند همراه پیغمبر، این هم حیوان هایش را ول کرد و به احد رفت و پیغمبر را ملاقات کرد. ساعت هشت وارد مدینه شد، از مدینه تا احد پیاده روی نیم ساعت راه است. رفت نزد پیغمبر و گفت: حرف شما چیست؟ گفت: ما موحد هستیم و اهل توحید هستیم و اینها بت پرست هستند و چنین هستند. چند دقیقه گفت: حق با شماست. من می خواهم به کمک شما بیایم. اسلام آورد و جبهه رفت، ظهر نشده شهید شد. ساعت هشت وارد مدینه شد، نه احد رفت، ده مسلمان شد، یازده جبهه رفت و یازده و نیم شهید شد. من به زبان خودمان می گویم. حضرت فرمود: «دَخَلَ الجَنًهَ وَ لَم یصَلِ رکعةً» داخل بهشت شد در حالی که یک رکعت نماز هم نخواند. چون اصلاً وقت نماز نبود. به ظهر نرسید که نماز بر او واجب شود. یعنی آدم داریم یک رکعت نماز نخوانده وارد بهشت می شود، آدم داریم مثل ابلیس که شش هزار سال عبادت کرد. حضرت امیر می فرماید: نمی دانیم این شش هزار سال، سالهای دنیایی بوده یا سالهای آخرتی؟ شش هزار سال عبادت کرد یک مرتبه روی یک دنده لجی همه چیز را از دست داد. گفت: من بهتر از آدم هستم. خدا گفت: سجده کن. گفت: نمی خواهم. در یک کلمه گفت: نمی خواهم و عذرخواهی هم نکرد. ملائکه هم در مقابل خدا یک اعتراضی کردند و گفتند: انسان را خلق نکن، انسان خونریز است. از خیرش بگذر، ما هستیم و ما بهتر از انسان هستیم. ولی وقتی فهمیدند اشتباه کردند گفتند: «لا عِلْمَ لَنا» (بقره/۳۲) هم ملائکه در مقابل خدا موضع گرفتند و هم ابلیس، ابلیس عذرخواهی نکرد ولی فرشته ها عذرخواهی کردند. چقدر عذرخواهی چیز خوبی است. اگر عذرخواهی کنند دلها با هم مهربان می شود. هم غلط می گوییم. . . بعد هم فکر می کنیم ما که مثلاً فوق لیسانس هستیم یا آیت الله و دکتر هستیم، زشت است. چه زشتی دارد؟
امام خمینی در وصیت نامه اش سطرهای آخر نوشت: من از همه مردم عذرخواهی می کنم، اگر تقصیر یا قصوری داشتم عذرخواهی می کنم، ما از امام بهتر نداریم. در مورد زن نمونه، زن فرعون. . .
۴- رزق همه موجودات، به دست خدا
در خداشناسی بحث داشتیم. پانزدهم. . . تا اینجا آمدیم، نظام هستی در برابر خدا تسلیم است. « وَ لَهُ أَسْلَمَ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ طَوْعاً وَ کَرْها» (آل عمران/۸۳) گفت به قول آن آقا می گفت: چمن پیاده می رود، سرو سواره می رود. «وَ لَهُ أَسْلَمَ مَنْ » همه چیز در اختیار خداست. ابر و باد و مه و خورشید. . . «وَ لَهُ أَسْلَمَ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ» همتایی ندارد، «لَمْ یَتَّخِذْ وَلَداً وَ لَمْ یَکُنْ لَهُ شَرِیکٌ فِی الْمُلْکِ» (اسراء/۱۱۱) نه شریک دارد، همه به او محتاج هستند، «یَسْئَلُهُ مَنْ فِی السَّماواتِ» (الرحمن/۲۹) روزی همه بدست اوست. «إِنَّ اللَّهَ هُوَ الرَّزَّاقُ ذُو الْقُوَّةِ الْمَتِینُ» (ذاریات/۵۸) او رزاق است. به زرنگی و مدرک نیست. پرنده ای در فضا می پرد و گرسنه می شود. این پرنده دو شاخک دارد، مثل کلنگ دوسره یکی بالا و یکی پایین، نهنگ در دریا شنا می کند و از موجودات دریایی می خورد. دندان های نهنگ نیاز به مسواک دارد. نهنگ روی آب می آید و دهانش را باز می کند. این پرنده که در هوا گرسنه است می آید در دهان این می نشیند، چیزهای لای دندان نهنگ را می خورد، نهنگ نمی تواند او را ببلعد، چون شاخک ها به سف دهانش فرو می رود. همینطور نگه می دارد تا این شکمش سیر شود و برود. خداوند «هو الرزاق» رزق پرنده گرسنه در هوا را لای دندان نهنگ در دریا قرار می دهد.
همه رئیس جمهورها با هم بمیرند یک چنین تشییع جنازه ای می شود؟ یک چنین تشییع جنازه ای نمی شود. رئیس مجلس ها هم همینطور، فرماندارها، استاندارها، نه ایران، کل کره زمین. عزت دست خداست. ۴۳ رادیو به امام زمان جنگ جسارت می کرد و از صدام تجلیل می کرد. صدام عزیزتر است یا امام؟ سی هزار نفر یک سمت بودند و ۷۲ نفر در کربلا یک سمت بودند. بالاخره چه کسی پیروز شد؟ همه چیز دست خداست. ما یک خرده مشکل اعتقادی داریم. جوان سی ساله است، سی و پنج سال دارد داماد نمی شود، خرجی از کجا بیاورم؟ می دانی یعنی چه؟ یعنی خدایا تو اگر من یکی باشم می توانی رزق بدهی. ازدواج کنم دو تا شویم دیگر نمی توانی. ما مشکل خدا داریم. می گوییم: اگر یکی باشیم خدا رازق است، دو تا باشیم خدا رازق نیست. اگر این مدرک را داشته باشیم. . .
۵- عزّت و ذلّت به دست خدا
اگر رأی بیاوریم، عزیز می شویم. چه کسی گفته است؟ ممکن است رأی بیاوری رئیس جمهور شوی و مثل بنی صدر فرار کنی. عزت دست پول نیست. این تشییع جنازه چه چیزی درونش بود؟ پول بود، زور بود. من خودم سلیمانی را نمی شناختم. سالها کار کرد و به احدی نگفت. دانشجو الآن دانشگاه می رود، چهار سال دیگر مهندس می شود از حالا فامیل ها می گویند: آقای مهندس، آقای مهندس بابا هنوز مهندس نشده است. سر کچل را هی شانه می کنیم.
ایشان بالاترین درجه را داشت، خواص او را نمی شناختند. من یک وقت دفتر آقا رفتم، کاری داشتم با آقای حجازی، آقای سردار سلیمانی را هم نمی شناختم، آنجا نشسته بود. به آقای حجازی گفتم: یک حرف خصوصی دارم، ایشان کیست که اینجا نشسته است؟ گفت: نمی شناسی؟ گفتم: نه، گفت: سردار سلیمانی است. گفتم: عه، اسمش را شنیده ام.
آدم هست اگر یک ساعت اضافه کار کند می نویسد. وسطش هم یک عطسه کرده آن را هم بنویس. یک سطل زباله به شهرداری می دهیم، می نویسیم: بانی سطل زباله محسن قرائتی! بر پدر و مادر کسی که ته سیگار بیاندازد لعنت! یک سطل زباله را وقف نمی کنیم. همه چیزی را یکجا وقف می کند. اینها چه چیزی را با چه چیزی معامله می کنند. رزق دست خداست. «الهی بیدک لا بید غیرک زیادتی ونقصی»
بنده خدایی بود. وضع مالی خوبی داشت، چند کارخانه داشت، پسران خوشتیپی داشت و برای هر پسر خانه درست کرده بود. در خانه استخر داشت. یکبار من در یک شهری رفتم ایشان را دیدم، دیدم خیلی گریه می کند. گفت: یک چیزی برای من پیش آمد، خدا هی حال مرا می گیرد. هی می گویم: خدایا غلط کردم، می گفت: این به ذهن من آمد که من با این کار خدا، هر پسری یک کارخانه، هر پسری یک خانه چند میلیاردی، گفتم: با این پسران خوشگل و خانه دار، خواسته باشم پسرم را داماد کنم فوری زنش می شوم. دخترها برایش می میرند. کارگرهای فقیر من تند تند دختر و پسرشان را عروس و داماد می کند، من هرجا می روم تا دم آخر یک مسأله ای پیش می آید عروسی به هم می خورد. خدا می خواهد به من بفهماند که پول داری، زور داری، خوشگل هم هستی، ولی زندگی ات را تاب می دهم. او هم هیچی ندارد ولی زندگی اش شیرین است. تو روی قالی ابریشمی باید اشک بریزی و او روی گونی می خندد. خدا رزاق است. دم بزنگاه خدا کمک می کند. الگوی توحید زن فرعون، «هو الرزاق».
۶- حضرت ابراهیم، الگوی پیامبران
در پیغمبرها حضرت ابراهیم برجستگی دارد چون جد موسی ابراهیم است. جد عیسی ابراهیم است، جد پیغمبر ما، جد امام زمان، یعنی همه انبیاء نسل ابراهیم هستند تقریباً، جز تک و تایی، بسیاری نسل ابراهیم(ع) هستند. ابراهیم از همه چیز گذشت. از جانت بگذر، در آتش برو، گفت: باشد در آتش می روم. از بچه بگذر، صد سال منتظر یک بچه بود. در پیری خدا یک بچه به او داد، حالا آدمی که صد سال است بچه ندیده، همه وجودش بچه اش است. خدا به او گفت: بچه ات را در بیابان های مکه بگذار و برگرد. با مادرش، باشد. زن و بچه اش را گذاشت در بیابان مکه، فقط چند تا کوه است. نه گیاهی، نه آبی، گذاشت در مکه و برگشت. بچه تشنه شد، مادر دید آب ندارد. رفت کوه صفا و مروه، صفا و مروه یک خیابان چهارصدمتری سقف دار است که بعد از طواف در آن خیابان هم باید هفت بار بروند. یک خیابان چهارصد متری است. دوید رفت کوه صفا ببیند از بالای کوه درختی، پرنده ای آثاری هست یا نه؟ دید نیست. دید بچه دارد دست و پا می زند، دوید کوه مروه، هفت بار دوید. از بچه شیرخواره بگذرد، تشنه در بیابان داغ با یک زن جوان، چطوری گذشت؟ آنوقت مزد گذشتن چیست؟ ما مکه می رویم بسیاری از کارهای مکه ما سنت های ابراهیمی است که پیغمبر آمد فرمود: حج شما همان حج ابراهیمی باشد. امام هم فرمود: حج ابراهیمی، یعنی بسیاری از اعمال حج کارهایی است که زمان ابراهیم تأسیس شده ولی باید بماند.
جانت را بده در آتش، چشم! بچه شیرخواره ات را بده، در مکه چشم! حالا این بچه بزرگ شده، سیزده ساله شده. خدا به ابراهیم می گوید: سیزده ساله را بکش. چشم! چاقو را اینجا می گذارد. می گوید: بردار، نمی خواستم خون ریخته شود. می خواستم ببینم دل می کنی یا نه، دیدم دل کندی. حالا دختر ما می گوید: حاج آقا من مسلمان هستم و نمازم را دوست دارم ولی این لاک را هم دوست دارم. من چون لاک زدم نمی توانم وضو بگیرم، چه کنم؟ یعنی دختر ما بین لاک و خدا می ماند. این به کجا می رسد؟ آدم های پلاستیکی پوک. از همه چیز بگذر. ما آدم داریم که سر لقبش چانه می زند. می گوید: به من چه عنوانی می دهید؟ اگر این عنوان است می آیم، اگر این عنوان است نمی آیم.
پنج سال پیش چند نفر سردار سلیمانی را می شناختند؟ سه سال پیش چند نفر حججی را می شناختند؟ خدا خواسته باشد درست کند، یک شبه همه چیز عوض می شود. یک شبه بنی صدر سقوط می کند و یک شبه بهشتی بالا می رود. از دوازده بهمن تا ۲۲ بهمن این ده روز چه حوادثی رخ داد. شجاع ها ترسو می شوند و ترسوها شجاع می شوند. خیلی چیزها می شود.
در قرآن سه تا «آمنوا» داریم. «آمنوا به، آمنوا له، آمنوا معه» آمنوا به یعنی به پیامبر و اسلام ایمان دارد. «آمنوا له» یعنی در کنار ایمانش کاربرد سودی هم دارد، یعنی خدمت هم می کند، ولی «آمنوا معه» که می گوید یعنی از آن جدا نمی شود. در قرآن می گوید: مؤمن واقعی «آمنوا به آمنوا له» نیست، مؤمن واقعی «آمنوا معه» است. «محمدٌ رسول الله» (صلوات حضار)
۷- نشانه های همراهی با رسول خدا
«محمدٌ رسول الله و الذین آمنوا معه» نمی گوید: «آمنوا به، آمنوا له» می گوید: «و الذین آمنوا معه» این «معه» یعنی با پیغمبر است و جدا نمی شود. خدا می گوید: چه کسانی با پیغمبر هستند؟ چهار شرط دارد، چهار شرط را سلیمانی داشت. «أَشِدّاءُ عَلَی الْکُفّارِ رُحَماءُ بَیْنَهُم تَراهُمْ رُکَّعاً سُجَّدا» (فتح/۲۹) اهل رکوع و سجود، نسبت به دشمن خشن و نسبت به خودی ها مهربان! این چهار شرط بود و معلوم می شود سلیمانی از «آمنوا له» و «آمنوا به» رد شده و به «آمنوا معه» رسیده است. خود همین محمد رسول الله یک خاطره دارد که یکوقتی گفتم ولی باز هم بگویم، خیلی ها نشنیدند.
پیغمبر ما چهل سالگی به پیغمبری رسید. سیزده سال مکه بود، پنجاه و سه سال شد. شکنجه مردم کفار باعث شد به مدینه هجرت کنند. ۵۳ سالگی وارد مدینه شد. چند سالی ماند و دلتنگ مکه شد، گفت: برویم یک عمره انجام بدهیم. با جمعی از مسلمان ها آمدند بیایند مکه، مردم مکه فهمیدند مسلمان ها از مدینه دارند می آیند برای عمره، رفتند در بیابان جلو، گفتند: نمی گذاریم بیایید. مکه دست بت پرست ها بود. نمی گذاریم، شما را راه نمی دهیم. بگ مگو و کشمکش بود، نزدیک بودجنگ شود.
حضرت فرمود: صلاح نیست جنگ شود، صلح کنید. اسم صلحش هم خیلی ها بلد هستید به نام صلح حدیبیه، در صلحنامه نوشتند: قرارداد میان مردم مکه و محمد رسول الله! (صلوات حضار) گفتند: ما محمد رسول الله را قبول نداریم. اگر قبول داشتیم که محمد رسول الله است که راهتان می دادیم. ما شما را قبول نداریم، محمد رسول الله را قبول نداریم. لذا محمد رسول الله را پاک کنید. آن کسی که نوشته بود آماده نبود پاک کند، مسلمان بیاید محمد را پاک کند؟ گفتند: تا پاک نکنید ما جنگ می کنیم. پیغمبرفرمود: دست مرا روی محمد رسول الله بگذارید، خودم پاک می کنم. دست پیغمبر را روی قرارداد میان مردم مکه ومحمد رسول الله گذاشتند، محمد رسول الله را پاک کرد. خود پیغمبر خودش را پاک کرد. وقتی پاک کرد، آیه نازل شد «مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللّه » (فتح/۲۹) (صلوات حضار)
گرفتید چه شد؟ خیلی قشنگ است. اگر خودت را پاک کنی، خدا می نویسد. خودت را بنویسی، خدا پاک می کند. پیغمبر خودش را پاک کرد یعنی گفت: این کار به اسم سپاه یا ارتش، به اسم این گردان یا آن گردان، به اسم این یا آن، به اسم این آیت الله یا حجت الاسلام، اگر خودت را پاک کردی خدا می نویسد. اول های انقلاب بعضی می گفتند: سهم ما چه شد؟ ما هم که سخنرانی کردیم، ما هم کتاب نوشتیم، بعضی می گفتند: ما زندان رفتیم، سهم ما چه شد؟ امام آمد در فیضیه فرمود که مردم خیلی گریه کردند. امام فرمود: خاک بر سر من اگر خواسته باشم با خون شهدا پست بگیرم! آن روز خیلی مردم گریه کردند. یعنی امام خودش را پاک کرد مطرح شد. عکس امام را یک خانه می دیدند، صاحبخانه را می گرفتند. گفته بودند: عکس امام یکی هم نباید باشد. هیچ مرجع تقلیدی به اندازه امام خمینی عکسش چاپ نشد. شاه گفت: امام خمینی نه، خدا گفت: آره، زلیخا همه درها را بست که هیچکس نفهمد همه فهمیدند. با خدا ور نروید. اگر خودت را پاک کنی خدا می نویسد و خودت را بنویسی خدا پاک می کند. خیلی مهم است. در این تشییع جنازه ها آدم خیلی چیز یاد می گیرد، از کلاس دانشگاه و حوزه بار علمی اش بیشتر است به شرط اینکه آدم فکر کند. چه شد؟ آخر این دختر دارد گریه می کند چه شد؟ این جمعیت از کجا می آیند؟ امام حسین که دیگر چه بگویم؟ امام حسین را که دیگر نمی شود حرفش را زد. بعد از ۱۴۰۰ سال زوار پیاده رو میلیونی، آدم بعد از فوت پدرش دو هفته سه هفته می رود. هفته دهم و بیستم، الآن کسی بگوید: آقا شما یک خرده پول من بدهید. می گوییم: می خواهی چه کنی؟ می خواهم برای جد شانزدهم شما یک فاتحه بگیرم. می گوید: خل شدی؟ برای جد شانزدهم من می خواهی فاتحه بگیری؟ خل هستی؟ ما برای پدربزرگ خودمان هم یک فاتحه می گیریم. ممکن است چهلم هم بگیریم. پدر و مادرمان هم یک سال می گیریم، سال پنج و سال. . .
الآن جد شانزدهم شما کیه؟ جد چهل و هفتم شما کیه؟ نمی دانم کیه. تمام شد و رفت. همه چیز تمام می شود ولی حسین ماند. این واقعاً کلاس درس است. این کجا بود و چه شد؟ در خانه را می زند بچه نمی رود در را روی پدرش باز کند. می گوید: تو برو. من دیروز باز کردم و تو امروز باز کن. آنوقت شهرداری تابلو زده عابرپیاده، این پل عابر را حال ندارد برود ولی پیاده کربلا می رود. اینها را کنار هم بگذارید ببینید چه درمی آید. این برای جان خودش حال ندارد از روی پل برود که تصادف نکند. این عبور پل که از روی خیابان زدند، این پل چند متری را حال ندارد برود ولی پیاده کربلا می رود. اینها را چطور تحلیل می کنید؟ روانشناس ها، جامعه شناس ها، فیلسوف ها، فقها، دکترها و مهندس ها، همه ببینند ریشه اش چیست، چطور شد اینطور شد؟
۸- ایمان و عمل صالح، عامل مودّت مردم
قرآن می فرماید: «إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ سَیَجْعَلُ لَهُمُ الرَّحْمنُ وُدًّا» (مریم/۹۶) وُد یعنی مودت و علاقه، نمی گوید: حبُّا. «إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ» کسانی که ایمان دارند و کارهایشان صالح بوده، «سَیَجْعَلُ لَهُمُ الرَّحْمنُ وُدًّا» خداوند محبت این را در دلها می اندازد. هرکس محبوب تر است ایمان و عمل صالحش بیشتر است. چون قرآن می گوید: رمز محبوب شدن ایمان و عمل صالح است. پس هرکس ایمانش بیشتر و عمل صالحش بیشتر محبوبیتش بیشتر است. این تشییع جنازه می گویند: خوب پس معلوم می شود اولین مؤمن. . . یا از اولین مؤمن ها در کشور ما سلیمانی بود و ما نمی دانستیم. چون از وُد پی می بریم که آمنوایش پررنگ بوده است. هرچه وُّدش پررنگ باشد، معلوم می شود «آمنوا و عملوا الصالحات» اش پررنگ بوده است.
قرآن می گوید: سخت ترین کینه را نسبت به مسلمان ها یهود دارند. برویم ببینیم یهود بیشترین کینه را نسبت به. . . اگر بیشترین کینه یهود از سید حسن نصرالله است، پیداست راه سیدحسن نصرالله حق است. باقی ها بروند خودشان را تطبیق بدهند به سید حسن نصرالله. این خیلی مهم است.
خدایا به آبروی آنهایی که در قرآن از آنها تعریف کردی، ایمان کامل دارند، به آنها گفتی: اینها راست می گویند، «اولئک هم الصادقون» به آبروی آنهایی که از امامان لقب گرفتند، عبدالعظیم حسنی می دانید چه گرفت؟ «أنت ولینا حقاً» امام دهم فرمود: حقیقتاً تو ولی ما هستی. حضرت عبدالعظیم از امام دهم، علی بن مهزیار، امام جواد فرمود: در عمرم از تو بهتر ندیدم. عجب لقبی! به آبروی کسانی که از تو و اولیای تو درجه گرفتند، بالاترین درجه ایمان و یقین و قلب و اخلاص و عمق و عمل و برکت را همراه با حسن عاقبت به همه ما مرحمت بفرما.
«والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته»