امروز صد و شصت و نهمین سالگرد قتل امیرکبیر -از بزرگ مردان تاریخ ایران- در حمام باغ فین کاشان است.
میرزا محمد تقی خان فراهانی مشهور به امیرکبیر، فرزند
کربلایی محمدقربان، آشپز و دربان و ناظر قائم مقام فراهانی در یکی از روستا های فراهان
اراک متولد شد.
وی در محضر خانواده قائم مقام رشد یافت و در کوتاه
مدتی با نشان دادن ذکاوت خود پس از طی مراحل پیشرفت و ترقی علمی و سیاسی به صدر اعظمی
حکومت ناصرالدین شاه قاجار برگزیده شد.
وی در طول چهار سال صدارتش، خدمات شایسته و فراوانی
به ملت و حکومت کرد که از مهم ترین آن ها می توان به رسیدگی به وضع مالیه، حذف القاب
و عناوین و سر و سامان دادن به ارتش و کار های فرهنگی، چون تأسیس دارالفنون و نشر روزنامه
وقایع اتفاقیه و اصلاح وضع نظام، پایان دادن به فتنه ی سالار در خراسان و صد ها کار
دیگراشاره کرد.
امیرکبیر چنان به اوج اصلاحی رسیده بود که در دوره
ی ناصری دیگر مثل او را کسی شاهد نبود.
حضور امیرکبیر در دربار ناصرالدین شاه همواره مورد
مخالفت تعدادی از نزدیکان شاه از جمله مهد علیا مادر شاه اعتماد الدوله و میرزا آقاخان
نوری قرار داشت؛ چنان که تلاش های این عده و دیگر درباریان و دشمنی های دولت های استعماری
به خصوص دولت انگلیس سرانجام منجر به صدور حکم عزل امیرکبیر از مقام خود شد.
ناصرالدین شاه وی را از صدارت خلع کرد وچند روز
بعد او را به حکومت کاشان منصوب و در حقیقت او را تبعید کرد.
ولی شاید یکی از آفت های رایج دوره ی قجری دامن
گیر این میرزای کوشا و مصلح شد و آن هم آفت چشم و هم چشمی بود که یک شبِ حکم قتل وی
را بر وی رغم زد.
با عزل و مرگ این صدراعظم لایق و با کفایت تقریباً
همه کار های اصلاحی او به دست فراموشی سپرده شد و حتی مربیان و افسران اتریشی که نیز
برای همکاری مدرسه ی دارالفنون آمده بودند به علت بدرفتاری با آن ها پس از مدتی ایران
را ترک کردند.
امیرکبیر، بیستم دی سال ۱۲۳۰ در ۴۳ سالگی در حمام
فین کاشان به دستور ناصرالدین شاه به قتل رسید و پیکرش در شهر کربلا به خاک سپرده شد.
جریان قتل امیرکبیر
امیرکبیر خودش نوع قتلش را انتخاب کرد
امیر کبیر، اصلاح گر ملی و اسطوره تاریخامیرکبیر
که در گرمخانه حمام غرق در خیالات خود نشسته بود، به ناگاه شاهد ورود جلادان شاه به
محوطه ی حمام می شود و پس از طی صحبت هایی بین امیر و فرستاده ی شاه، علیخان با کمال
گستاخی و جسارت از امیر می خواهد که بدون یک لحظه فوت وقت آماده ی مرگ شود و تنها تقاضایی
که از امیر قبول می شود، اینست که نحوه ی اجرای حکم را خودش تعیین کند.
پس امیر از جا بلند شد و غسل کرد و در وسط گرمخانه
نشست و، چون عادت به رگ زدن و خون گرفتن داشت، دستور داد که دو رگ بازوی وی را قطع
کردند و دو دست را روی زمین گذاشت و شاهد فواره زدن خون های گرم و پرجوش و خروش، که
جز استقلال و عظمت کشور چیزی نمی توانست آن را تسکین دهد، بود.
پیکر امیرکبیر را ابتدا در همان کاشان (گورستان
«پشت مشهد») دفن کردند. چند ماه بعد، به پایمردی همسرش عزت الدوله که همسر ناصر الدین
شاه هم بود، پیکرش را به کربلا حمل کردند و در اتاقی که در آن به سوی صحن امام حسین
(ع) باز می شود به خاک سپردند.
این شعر حماسی پرسوز بر سنگ قبر امیر کبیر در کربلا
نقش بسته است.
آه که در جهان دون، از صدمات این غما
عالم روز
واپسین گشت عیان به عالما
خاک ملال از جهان، رفت به هفتم آسمان
رفت به
گلشن جنان، وارث آصف جما
کارگشایی متقی، حارس ملک دین تقی
آنکه ز
سهم او شقی، شد به سوی جهنما
بست چه بار زین سفر، روح امیر نامور
شد زمدار
تا مدر، ماه صفر محرما
هاتف رحمت خدا، خواند به گوش این ندا
کز در
بندگی درآ، تا که شوی مکرما
مال وفات او ز غم، کلک سرور زد رقم
گفت که بی زیاد و کم آه امیر اعظما