یکی از صحابۀ امام رضا علیه السلام می گوید پس از وفـات امام کـاظم علیه السلام، مردم در امر امامت تـوقف کـردند. نـزد امـام رضـا علیه السلام بـودم کـه آن را نهـان داشـتم و بـا خـود آیـۀ «أَ بَشَراً مِنَّا واحِداً نَتَّبِعُهُ » را خواندم.
جریان
«واقفیه» یکی از خطرناک ترین جریانات عصر امام کاظم علیه السلام بود و ایشان از این
جریان با عنوان فتنه یاد می کنند؛ به این معنا که از یک سو سبب آزمون و فتنۀ شیعیان
شد و از دیگر سو با توقف گروهی از مسلمانان بر امامت امام کاظم، پایه ای بنا نهاده
شد که آتش آن بسیاری را در بر گرفت؛ به این صورت که واقفیه پس از شهادت امام کاظم علیه
السلام بر حیات آن حضرت ادعا کردند و گمان بردند که ایشان مهدی منتظر است. امام کاظم
علیه السلام با علم لدنی خویش، نسبت به وقایعِ پس از شهادتشان و برای جلوگیری از انحراف
شیعیان، بر جانشینی امام رضا علیه السلام تأکید و ایشان را امامِ پس از خویش معرفی
می کردند. همین امر سبب شد تا عده کثیری از شاگردان حضرت به امامت امام رضا علیه السلام
قائل شوند؛ با این حال تعدادی از شیعیان به دلائل مختلف بر امامت امام کاظم علیه السلام
وقوف کردند و قائل به غیبت و مهدویت حضرت شدند و گفتند زمانی که وقت قیام او فرا برسد،
رجعت خواهد کرد و زمین را که از ظلم و جور پر شده، از عدل و داد سرشار کند.
شیخ طوسی، علت توقف در امامت موسی بن جعفرعلیه السلام
را فریفته شدن به اموال و ثروت های فراوانی دانسته است که در نزد آنان جمع شده بود،
چنان که ایشان در کتاب «الغیبة» نوشته اولین کسانی که بر امامت امام هفتم شیعیان توقف
کردند، علی بن ابی حمزه بطائنی، زیاد بن مروان قندی و عثمان بن عیسی رواسی بوده اند
که «در مال دنیا طمع کردند و به حطام آن دل بستند. یا یونس بن عبدالرحمن می گوید پس
از درگذشت امام کاظم (ع)، همه وکلای او، اموال زیادی در اختیار داشتند و به همین دلیل
در امامت امام هفتم توقف کرده و از پذیرش امامت امام رضا (ع) امتناع کردند.
اما عمده دلایل گرایش برخی شیعیان به فرقۀ واقفیه، از
جهت اعتقادی و ضعف ایمان نسبت به جایگاه عترت بود؛ همان طور که اشاره شد، یکی از استنادات
واقفیه، اعتقاد به یکسری احادیثی بود که قائمیت را در امام کاظم (ع) منحصر می کرد.
یا از دیگر دلایل آنها، سن کم فرزند امام رضا علیه السلام یعنی امام جواد علیه السلام
بود. این عده، از صحابه و ریش سفیدانی بودند که از اصحاب امام صادق تا امام کاظم علیه
السلام شناخته می شدند و قبول پذیرش امامت کودکی هفت ساله برایشان دشوار بود. از این
جهت، این شبهه در دلشان ریشه دواند که او نمی تواند امام بر حقی باشد که رسول الله
(ص) به آن وعده داده و با این استدلال امامت امام رضا علیه السلام را هم انکار کردند
و بر همان تفکر واقفیه یعنی قائمیت امام کاظم علیه السلام بازگشتند.
برای درک بهتر فضای فتنه ای که واقفیه ایجاد کردند، خواندن
این روایت خالی از لطف نیست: ابن أبی کثیر می گوید پس از وفـات امام موسی کـاظم علیه
السلام، مردم در امر امامت تـوقف کـردند. نـزد امـام رضـا علیه السلام بـودم کـه آن
را نهـان داشـتم و بـا خـود آیـۀ «أَ بَشَراً مِنَّا واحِداً نَتَّبِعُهُ؛ آیا ما از
بشری از جنس خـود پیـروی کنـیم؟» (القمـر/ 24) را خوانـدم کـه ایشان همانند برقی سریع
از کنارم عبور کردند و فرمود: «أَنَا وَ اللَّهِ الْبَشَرُ الَّذِی یَجِبُ عَلَیْکَ
أَنْ تَتَّبِعَنِی »؛ یعنی و الله من همان بشری هستم که بر تو واجب کرده از من تبعیت
کنی. ابن کثیر می گوید از خدا و ایشان معذرت خواستم کـه ایشـان در جـواب فرمودنـد:
مـورد غفـران واقـع شدی» (عیون اخبار رضا (ع) شیخ صدوق، ج 2، 217). این روایت نشان
می دهد عمق این فتنه تا اصحاب و شیعیان حقیقی عترت را در بر گرفته بود تا حدی که ابن
أبی کثیر که شیعیان امامیه بود، به دست اندازهای ایمانی گرفتار شد. با این حال، امام
رضا علیه السلام با روشنگری های بجا، آگاهانه و مبتنی بر علم لدنی خویش، بسیاری از
شیعیان را از این فتنه آگاه کردند و سعادت را برای ایشان به ارمغان آوردند.