طبق فرمایشات رهبر انقلاب، امام جواد(ع) مبتکر بحث آزاد اجتماعی بودند، زیرا در دوران ایشان به صورت جمعی در مقابل ایشان می نشستند و به بحث و گفت وگو می پرداختند.
بنابر نقل
های تاریخی دهم ماه رجب سالروز تولد جوان ترین امام شیعیان است؛ امام محمد ابن علی
التقی در 8 سالگی به امامت رسید و چون امری بعید به نظر می رسد که کودکی عهده دار امامت
شود، بسیاری از شیعیان برای راستی آزمایی از وی سؤال می پرسیدند که این سؤالات و پرسش
و پاسخ ها ثمرات فراوانی برای تشیع داشت.
رهبر معظم انقلاب در خصوص بحث های امام جواد(ع) تعبیر
جالبی می فرماید:
«بحث آزاد کار خوبی است، من موافقم با بحث آزاد؛ از اول
هم موافق بودم. این نکته اول که بحث آزاد را ما رد نمی کنیم بلکه استقبال هم می کنیم.
مبتکر بحث آزاد اجتماعی امام جواد صلوات الله علیه است. البته قبل از امام جواد هم
در زمان ائمه بحث زیاد میشد، اما اینی که حالا بنشینند جمعا صحبت کنند امام جواد اول
بار این کار را کردند.
امام جواد مانند دیگر ائمه ی معصومین برای ما اسوه و
مقتدا و نمونه است. زندگی کوتاه این بنده شایسته خدا، به جهاد با کفر و طغیان گذشت.
در نوجوانی به رهبری امت اسلام منصوب شد و در سالهایی
کوتاه، جهادی فشرده، با دشمن خدا کرد به طوری که در سن ۲۵ سالگی
یعنی هنوز در جوانی، وجودش برای دشمنان خدا غیر قابل تحمل شد و او را با زهر شهید کردند.
همان طوری که ائمه ی دیگر ما علیهم السلام با جهاد خودشان
هر کدام برگی بر تاریخ پر افتخار اسلام افزودند، این امام بزرگوار هم گوشه ی مهمی از
جهاد همه جانبه ی اسلام را در عمل خود پیاده کرد و درس بزرگی را به ما آموخت.
آن درس بزرگ این است که در هنگامی که در مقابل قدرتهای
منافق و ریاکار قرار میگیریم، باید همت کنیم که هوشیاری مردم را برای مقابله ی با این
قدرتها برانگیزیم. اگر دشمن، صریح و آشکار دشمنی بکند و اگر ادعا و ریاکاری نداشته
باشد، کار او آسان تر است. اما وقتی دشمنی مانند مأمون عباسی چهره ای از قداست و طرفداری
از اسلام برای خود میآراید، شناختن او برای مردم مشکل است.
در دوران ما و در همه ی دوران های تاریخ، قدرتمندان همیشه
سعی کرده اند وقتی از مقابله ی رویاروی با مردم عاجز شدند دست به حیله ی ریاکاری و
نفاق بزنند.».(1)
معروف ترین بحث و مناظره ای که توسط امام جواد صورت گرفت
با یحی ابن اکثم در حضور درباریان عباسی بود. هنگامی که مأمون قصد کرد دخترش ام فضل
را به ازدواج امام جواد (ع) درآورد، مورد اعتراض عباسیان قرار گرفت و آن ها سخت به
وحشت افتادند؛ زیرا گمان می کردند که پیامد این اقدام خلیفه، همان سرانجامی را داشته
باشد که ولیعهدی امام رضا(ع) برای عباسیان پیش آورد.
از این رو پیش مأمون آمدند و او را از آن جهت که ممکن
است خلافت از دست بنی عباس خارج شود، از این اقدام بر حذر داشتند. از خلیفه اجازه خواستند
تا تفقّهی در دین پیدا کند و پس از آن، هر چه مصلحت دانست درباره او انجام دهد.
مأمون به آن ها گفت که هر وقت خواستند می توانید جواد
الائمه را مورد آزمون قرار دهند. آنان پس از پذیرش یحیی بن اکثم را که از قضات بنام
و فقیهی مشهور بود، برای مناظره با امام انتخاب کردند و پس از موافقت یحیی، از او خواستند
تا سؤال دشوار و پیچیده ای را برای مناظره آماده کند. اشراف عباسی به یحیی قول دادند
در صورتی که امام جواد(ع) در جریان مناظره ناتوان نشان داده شود، اموال و اشیاء نفیسی
به وی خواهند داد.
سپس در روز مناظره در با حضور خود مأمون ابتدا یحیی بن
اکثم اجازه خواست تا پرسش های خود را در مقابل امام(ع) مطرح کند. پس از کسب اجازه از
مأمون، از حضرت جواد(ع) نیز اجازه خواست و پس از آن که امام آمادگی خود را اعلام کرد،
یحیی از ایشان پرسید: فردی که در حج و وقت احرام حیوانی را کشته، وظیفه اش چیست؟
امام در جواب از وی پرسید: مکان صید داخل حرم بوده است
یا بیرون از آن؟ آیا محرم حکم را می دانسته یا نمی دانسته؟ آیا عمدا آن را کشته یا
به خطا؟ آیا محرم آزاد بوده یا برده؟ بالغ بوده یا نابالغ؟ هنگام رفتن به مکه آن را
کشته یا در موقع بازگشت؟ صید از پرندگان بوده یا غیر آن؟ صید کوچک بوده یا بزرگ؟ محرم
اصرار بر عمل خود دارد یا از کرده خود پشیمان است؟ در شب صید را کشته یا در روز؟ محرم
در حال عمره بوده یا حج؟
با این فروضی که امام جواد(ع) برای مسأله مطرح کرد، یحیی
حیرت زده و درمانده شد تا جایی که همه حضار از رنگ عوض شده چهره اش، شکست او را به
وضوح دریافتند.
مناظره از جایی جالب تر می شود که امام به خواست مأمون
پاسخ فروض مطرح شده را می فرماید و در ادامه نیز ایشان از یحیی سؤال می پرسد:
مرا از مردی خبر ده که زنی در اوایل صبح بر او حرام بود؛
روز که بالا آمد آن زن بر وی حلال شد و هنگام ظهر دوباره بر او حرام گردید و در موقع
عصر حلال شد و در وقت غروب آفتاب بار دیگر بر او حرام شد و در وقت عشا، حلال و در نیمه
شب باز بر او حرام و هنگام طلوع آفتاب حلال شد؛ مسأله این زن چیست و چگونه مرتّبا بر
او حلال و حرام می شود؟
یحیی بن اکثم از پاسخ به این سؤال درمانده شد و طبیعتا
درخواست کرد که امام خود به آن پاسخ دهد؛ آن حضرت فرمود: این زن، کنیز شخص دیگری بوده
که بر این مرد حرام بود، روز که بالا آمد کنیز را از صاحبش خریداری کرد و بدین ترتیب
بر او حلال شد، ظهر او را آزاد کرد و بدین جهت دوباره بر او حرام شد. عصر با او ازدواج
کرد و حلال شد. هنگام غروب او را ظهار کرد و در نتیجه به او حرام شد و در وقت عشا کفاره
ظهار را داد دوباره به وی حلال شد. نیمه شب او را طلاق داد و به این علت حرام شد؛ صبح
رجوع کرد و دوباره بر او حلال شد.
مأمون بار دیگر در مقابل دانش امام اظهار شگفتی کرد و
گفت: کمی سنّ مانع از کمال عقل برای این خاندان نمی شود.